پولتوجیبیهایش را که چیپس و پفک نمیشد جمع میکرد تا سر ماه بتواند کتابی بخرد و یک ماه خوش باشد با بوی کاغذ و وفور کلمه.
حالا توی چنان موقعیتی بود؟ نه...
اغلب ما به دنبال کسی هستیم که بگوید چهکار کن یا خط و مسیری را نشان دهد.
به دنبال این هستیم که کسی بالای سرمان بایستد نه مثل یک رئیس بداخلاق و سختگیر که مثل یک رهبر، و کسی که وقتی اشتباه میکنیم جلوی ما را بگیرد...
هر وقت یک بوم خالی میبینی که به شکل احمقانهای به تو خیره شده و نگاهت میکند، با قلم و رنگ بر گوشش بکوب تا از خواب برخیزد.
نمیدانی که نگاه خیرۀ بوم خالی به هنرمند، چقدر فلجکننده است...
شاید مثلاً ادیسون با خودش گفته بود چه میشد اگر شبها را چیزی غیر از مهتاب روشن میکرد؟
یا هدایت وقتی میخواست کوزۀ پشت پنجره را جابهجا کند با خودش گفت آن دوردستها چه چیزی میبینم و همین شروع یک قصه بود...
آدم است دیگر هی دلش میخواهد ساعت یا گوشی را پرت کند گوشهای یا صدای آن را خفه کند و چند دقیقه بیشتر بخوابد.
با خودش میگوید چرا باید این وقت صبح دل از رختخواب بکنم و راهی جایی شوم که دوستش ندارم...
بیمقدمه برایشان نوشتم: من خوشحالترین آدم روی زمینم، شما هم خوشحال باشید.
برایم نوشتند: در این شرایط تو خوشحال نیستی تو دیوانهای.
آدم یا باید خیلی بیخیال باشد که به اوضاع امروز اهمیت ندهد یا دیوانه.
خب من شاید یک آدم بیخیال و دیوانه باشم اما خوشحال...
انگار چیزی وارد زندگیاش شده بود که تابهحال آن را نمیشناخت. تصمیم داشت شکار کند. هر چه میتواند را به چنگ بیاورد.
چراغقرمز طولانی چهارراه ولیعصر فرصتی شده بود تا بهدقت آدمها را نظاره کند.
هر آدمی یک استعاره است...
میگفت خیلی حوصله داری که اینقدر همهچیز را مرتب کنار هم میچینی.
میگفت هنرمند را چه به نظم؟ باید میان کتابها و کاغذها غلت بزنی تا بتوان تو را نویسنده نامید. باید کاغذ پاره دوروبرت فت و فراوان باشد تا بتوان گفت نوشتن بلدی.
بیخیال اینهمه حرفهای بیسروته، کتابها را دانهدانه دستمال میکشیدم...
این روزها با حرفهای منفی زیادی مواجه میشوم. با «نمیتوانی»ها، «نمیشود»ها و هزارتا «نه» دیگر.
فکر میکنم این هم از مقاومتهای زندگی است وقتی تصمیم میگیریم راهی را برویم که از نظر بقیه سخت است و صعب، و گاهی همۀ آن بقیه دستبهدست هم میدهند تا ما را از هدف دور کنند...
دوروبر شما هم هستند کسانی که قدرت جادویی متقاعد کردن را دارند؟ خیلی راحت استدلال میکنند و میتوانند بحث را پیش ببرند؟
توجه کردهاید که آنها دانش یا پاسخهایی عجیبوغریب ندارند...