ممکن است ویراستاری را تنها اصلاح و تصحیح اشتباهات املایی یا گرامری بدانیم در حالی که کار او فراتر از این چیزهاست؛ خیلی فراتر. ویراستار محتوای تولید یا ترجمهشده را بررسی، تنظیم و تصحیح و برای چاپ یا انتشار آماده میکنند...
پلها در نوشته مثل نخهای نامرئی بین کلمات و عبارتها به خواننده کمک میکند که مسیر را درست طی کند. نخی که واژهها را به هم بخیه میکند و موجب انسجام نوشته میشود. نوعی راهنمای مخفی...
بهتر است وقتی محتوا هنوز از داغی نیفتاده و اندکْ بخاری روی آن میرقصد شروع کنیم به بازسازی و از نو دستی به سر و رویش بکشیم تا آمادۀ ارائه به مخاطبان شود...
همین خودِ من، مگر اقتصاد و عدد و رقم و «معمای هلندی» و «جعبه اچ ورث» چه اشکالی داشت که رهایشان کردم و به جای گریه به حال وضع فلاکتبار اقتصاد مملکت «نصرت» میخوانم و گوله گوله اشک میریزم...
حالا که همه کاروبار ما در فضای آنلاین میگذرد میبینیم که در اینستاگرام و تلگرام و وبسایتها داستان افراد است که جذبمان میکند و به ادامه دادن ترغیب.
چه صفحهها شخصی باشد و چه مربوط به کسبوکار، درهرصورت با استفاده از داستان میتوانیم پیاممان را شفافتر بیان کنیم...
برای تصویرسازی و تخیل هیچکسی راهی به ما یاد نمیدهد و آموزشی نمیخواهد. کاری است که از کودکی آن را خوب بلدیم و میتوانیم تحت هر شرایطی انجام دهیم.
قدرت تخیل همینجا خودش را نشان میدهد. تصور و تخیل و رؤیا و تمام چیزهایی که به آنها مربوط میشود مثل نفس کشیدن برای انسان واجب است...
اغلب آنهایی که وبلاگ مینویسند شاید نکات ویرایشی را بلد باشند. این روزها هم کتابهای فراوانی را میتوان یافت که چنین آموزشهایی را داشته باشد و هم توی اینترنت میتوان در حد ویرایش متن خودمان چیزهایی را یاد بگیریم.
پس بهانهای برای یادگیری وجود ندارد...
چرا ویراستار خودش دستبهقلم نباشد؟
من فکر میکنم هر ویراستار باید بنویسد. او علاوه بر خواندن شعر و نثر فاخر فارسی در کنار آموزههای درستنویسی، باید بتواند آنچه یاد گرفته را در قالب کلمات بریزد...
چرم ساغری برای من یک رمان معمولی نبود. چرم ساغری حداقل باعث میشود در این جامعه، در زندگی و میان آمدوشدها به دنبال خودم بگردم. آرزوهایم را بازبنگرم. اندازۀ چرم ساغریام را بدانم و کمی هم تدبیر و اندیشه برای رسیدن به آرزوهایم به کار ببرم...
میان اینهمه تغییرات بزرگ و سریع در زندگی، ما به داستانهای جدید احتیاج داریم. داستانهایی که ما را به جریان اصلی زندگی وصل کند تا گامهای آیندۀ ما را محکمتر کند.
داستانهایی که خاک وجود ما را برای کاشت بذر رؤیاهای زیبا بارور کند...