نظم شخصی برای نویسنده‌ها

می‌گفت خیلی حوصله داری که این‌قدر همه‌چیز را مرتب کنار هم می‌چینی.

می‌گفت هنرمند را چه به نظم؟ باید میان کتاب‌ها و کاغذها غلت بزنی تا بتوان تو را نویسنده نامید. باید کاغذ پاره دوروبرت فت و فراوان باشد تا بتوان گفت نوشتن بلدی.

بی‌خیال این‌همه حرف‌های بی‌سروته، کتاب‌ها را دانه‌دانه دستمال می‌کشیدم و سر جایشان توی کمد می‌گذاشتم.

خیلی‌ها فکر می‌کنند نظم و قانون‌های شخصی دست و پای هنرمند را می‌بندد و برای او حکم قفس را دارد.

اگر مثلاً یک وجب خاک روی کیبورد ننشسته باشد دیگر نباید بنویسی.

یا بر این باورند که نظم پای احساسات را لنگ می‌کند.

شاید یک روزهایی من هم نویسنده‌ها و هنرمندان را چنین افراد آشفته‌ای می‌دیدم و توی ذهنم همیشه موی ژولیده داشتند و لباس‌های مندرس به تنشان می‌کردم.

درنهایت وقتی خودم با هنر همدم شدم فهمیدم بدون نظم هیچ کاری انجام نمی‌شود.

نظم دوست هنرمند است.

تابه‌حال هر خاطره یا زندگی‌نامه‌ای که از نویسندگان خوانده‌ام بر یک نظم عجیب و استمرار بر آن تأکید داشته‌اند.

اصلاً همین نظم است که چراغ خلاقیت را روشن می‌کند و موتور آن را روشن.

قاعده و قانون داشتن همیشه هم بد نیست. گاهی اجرای خیلی از دستورالعمل‌ها ما را به هدف نزدیک‌تر می‌کند.

مثل سحرخیزی، نوشتن روزانه، پیاده‌روی، شعر و آواز خواندن و …

خیلی وقت‌ها چارچوب‌هایی که برای خودمان در نظر می‌گیریم یا برایمان رقم می‌زنند خود چشمۀ خلاقیت را می‌جوشاند.

وقتی قابی برای نقاشی خود، مهلتی برای نوشته‌هایمان، مسیری برای دویدن یا سقفی برای آواز خواندن نداشته باشیم نمی‌توانیم کاری را پیش ببریم.


شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:

داستان پدر من و مزایای خود انضباطی

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

در اینستاگرام با هم شعر بخوانیم

۷ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *