اگر شما با خواندن شعر بلافاصله به معنای آن پی بردید بدانید که اصل شعر را ازدست دادهاید. –ام.اچ.آبرامز اغلب اوقات با خواندن شعر به عمق آن پی نمیبریم و باید خط به خط، کلمه کلمه، هجا به هجای آن را درک کنیم تا به احساس و اندیشۀ شاعر پی ببریم. ازآنجاییکه شاعران بهطور مستقیم
نمیدانم چهکار کنم؟ نمیدانم چرا اینطوری شد؟ نمیدانم… با مرور هزار کلمهها متوجه شدم بعد از توضیح مفصل یک موضوع مینویسم «نمیدانم چهکار کنم؟» بااینکه سطرهای قبلی به شرح و بسط مسئلهای اختصاص داده شده که میدانم باید چه شود و به کجا برسد. یک سؤال ساده چنان با من همنشین شده که بیربط و
فکر میکنم ادبیات تصویری واضح و ملموس از الگوهای تفکر و هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه است. هر نویسنده متناسب با زمان و محیطی که در آن میزیسته نوع زندگی و فرهنگ و اعتقادات مردم را با کلمات به تصویر کشیده. رمان، شعر، نمایشنامه و سایر بخشهای ادبی علاوه بر اینکه منعکسکنندۀ مسائل اجتماعی هستند
شاید هدف شعر ترکیب کلمات و زیبایی باشد. یک شاعر گاهی ما را مجبور میکند که با واژهها درگیر شویم. گویی با سحر و جادو زبانمان را به تحسین وامیدارد. یک شعر خوب به زیبایی یک اندیشه را به تصویر میکشد. نجواها را به رقص در میآورد و گرمابخش کرختی و سردی روح و روان
مثل اکثر وبلاگنویسها من هم عاشق نوشتن در این خانۀ کوچک هستم. همینطور نوشتن متنهای طولانی را هم دوست دارم و با بلند شدنِ قَدِ نوشتهام شادی بیشتری در چشمانم نمایان میشود. چیزی که از روز اول مرا آزار میداد فرایند ویرایش و حذف کلمات و جملات اضافه بود. اینکه میگویند هنگام ویرایش فرزندان خودتان
این نه، خیلی کار دارد… اینیکی هم حیف میشود اگر الآن بنویسم… تیتر به این خوبی را نباید به این زودی نوشت باید حسابی آن را چلاند… همینطوری دانهدانه نوشتهها و ایدهها و تیترها کنار رفت تا دستم خالی شد. هیچچیزی برای نوشتن نداشتم. انگار که مغزم تهی شده بود. تصمیم گرفتم دوباره برگردم و
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست… (+) بیت اول شعری از پروین اعتصامی که برای همۀ ما آشناست چراکه دوران مدرسه آن را حفظ کرده و بارها سر کلاس با صدای بلند خواندهایم. بعدها رسیدیم به گفتم غم تو دارم… به کجا چنین شتابان…
اول قرار بود شقورق بنشینیم پشت لپتاپ و یک فایل ورد باز کنیم، فونت دلخواه را از بین آن همهای که هست و دانلود کردهایم برداریم و با تیتر کتاب سال بدون فکر کردن هر چه دلمان میخواهد را توی آن بنویسیم. حدود سی نفر این تمرین پیشنهادی را دریافت کردند و از همان روز
پیروِ پست راز ماندگاری یک اثر وقتی به این نوشتۀ ملک الشعرای بهار برخوردم فکر کردم اینجا هم به اشتراک بگذارم. با خواندن این متن شاید بتوانم این مسئله را برای خودم حل کنم که چرا برخی از شعرها نسل به نسل منتقل میشود و در حافظۀ همۀ ما میماند و برای تمام دوران مصداق
آیا شاعران مُرده در بهشت جای دارند. در جایی بهتر از زمینی که انسان در آن زندگی میکند؟ -جان کیتس توی گوشیام نوشته بودم «انجمن شاعران مرده». آخرین عنوان از لیستی که باید میخریدم و میخواندم؛ اما وقتی روز تولدم کتاب را هدیه گرفتم فهرست برعکس شد و شروع کردم به خواندن کتابی که