وقتی ایده‌ها قهر می‌کنند

این نه، خیلی کار دارد…

این‌یکی هم حیف می‌شود اگر الآن بنویسم…

تیتر به این خوبی را نباید به این زودی نوشت باید حسابی آن را چلاند…

همین‌طوری دانه‌دانه نوشته‌ها و ایده‌ها و تیترها کنار رفت تا دستم خالی شد.

هیچ‌چیزی برای نوشتن نداشتم. انگار که مغزم تهی شده بود. تصمیم گرفتم دوباره برگردم و از اول تمام آن‌ها را مرور کنم و جانی در بدنشان بیندازم.

اما دیگر نمی‌شد. سراغ هرکدام که می‌رفتم انگار برایم غریبه بود و روی خوش ‌نشان نمی‌داد. نمی‌توانستم بنویسم.

به قول الیزابت گیلبرت ایده از انتظار کشیدن خسته شد و مرا ترک کرد.*

من هم دقیقاً همان کاری را انجام دادم که خانم گیلبرت پیش گرفت. گذاشتم ایده‌ها بروند و دست‌به‌کار نوشتن تصورات و اندیشه‌های جدید شدم.

نمی‌گویم ایده‌ها را دست‌کم بگیریم و بگذاریم اصلاً رها شوند تا جدیدترها راه پیدا کنند به دل و ذهنمان.

می‌خواهم به‌محض اینکه چیزی به ذهنم رسید بی‌درنگ و بی‌رحمانه همه‌اش را کلمه کنم تا فرصت قهر کردن را از آن بگیرم.

 

*از کتاب جادوی بزرگ.

 

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

یک نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *