اگر شعر مینویسد برای اینکه تخلیه شوید و هیچوقت هم آن را منتشر نمیکنید ممکن است نخواهید این نکات را به کار بگیرید. اما اگر هدفتان تأثیرگذاری و ارتباط با مخاطب است و قصد دارید احساسات او را برانگیخته کنید بیایید با هم آنها را مرور کنیم: ۱ برای هر کاری باید هدفمان مشخص باشد.
یکی از جذابیتهای خواندن شعر برای من ایجاد تصویر است. اینکه میتوانم در ذهن خودم توی باغهای زیبا قدم بزنم، از آبهای گوارا بنوشم، عطر گلهای شب بو را با تمام وجودم استشمام کنم و با لمس برگ درختان پر از حس زندگی شوم. در ادبیات و بهویژه شعر وقتی از تصویر حرف میزنیم منظور
از مزایا و تأثیرات مثبت خواندن شعر در زندگی قبلاً نوشتهام: اگر دوست داشتید میتوانید بخوانید: چرا باید شعر بخوانیم؟ نقش شعر در مسیر نویسندگی چرا شعر نمیخوانیم؟ چرا شعر میخوانم؟ اما اینجا میخواهم از اهمیت خواندن شعر برای نویسندگان به نقل از رضا بابایی بنویسم. بابایی در کتاب بهتر بنویسیم شعرخوانی را کیمیایی اثربخش
کلمات جاری میشوند بر صفحۀ کاغذ تا بگویند چه در دل شاعر میگذرد و چه دردی به جانش افتاده که دست به دامان واژهها شده چنانکه رنگها به یاری نقاش میشتابند وقتی میخواهد صدای عصیانگر درونش را خاموش کند. شاعر و نقاش هر دو هنرمند هستند ابزار یکی رنگ است و دیگری کلمه. هر دو
شاید اغلب ما شعر را برای لذت یا تعادل روحی میخوانیم و خیلی در آن دقیق نمیشویم اما شعر میتواند غیر از حس خوب دستاوردهای دیگری هم داشته باشد: ایجاز شعر یک راه عالی برای یادگیری موجزنویسی است. شاعر اقتصاد کلمات را رعایت میکند و هیچ واژۀ اضافه و بیهودهای را به کار نمیبرد.
اگر شما با خواندن شعر بلافاصله به معنای آن پی بردید بدانید که اصل شعر را ازدست دادهاید. –ام.اچ.آبرامز اغلب اوقات با خواندن شعر به عمق آن پی نمیبریم و باید خط به خط، کلمه کلمه، هجا به هجای آن را درک کنیم تا به احساس و اندیشۀ شاعر پی ببریم. ازآنجاییکه شاعران بهطور مستقیم
شاید هدف شعر ترکیب کلمات و زیبایی باشد. یک شاعر گاهی ما را مجبور میکند که با واژهها درگیر شویم. گویی با سحر و جادو زبانمان را به تحسین وامیدارد. یک شعر خوب به زیبایی یک اندیشه را به تصویر میکشد. نجواها را به رقص در میآورد و گرمابخش کرختی و سردی روح و روان
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست… (+) بیت اول شعری از پروین اعتصامی که برای همۀ ما آشناست چراکه دوران مدرسه آن را حفظ کرده و بارها سر کلاس با صدای بلند خواندهایم. بعدها رسیدیم به گفتم غم تو دارم… به کجا چنین شتابان…
یکی از شعرهایش را که برایم خواند گفتم نمیدانم چون زندگی تو را میدانم انقدر با کلمه کلمهاش ارتباط گرفتم یا چیز دیگری این میان وجود دارد. فکر میکنم شاعر غم، شادی، حزن، خشم، عشق، امید و تمام حالات انسانی را به کلمه درمیآورد که وقتی شعری را میخوانیم که یکی از این احساسات را
-ناخدا! ناخدای من، آیا در ریاضیات هم شعر هست؟ +کاملاً آقای دالتون. در ریاضیات…ظرافت هست.* به این بخش از کتاب انجمن شاعران مرده که رسیدم یادم آمد قبلاً اینجا نوشته بودم که: «فکر میکنم این شعر گفتن هم از علاقهام به اعداد و ریاضی ناشی میشود چون نظم و توازن و هماهنگی و همجواری