شعر و کشف طبیعت بشر

یکی از شعرهایش را که برایم خواند گفتم نمی‌دانم چون زندگی تو را می‌دانم انقدر با کلمه کلمه‌اش ارتباط گرفتم یا چیز دیگری این میان وجود دارد.

فکر می‌کنم شاعر غم، شادی، حزن، خشم، عشق، امید و تمام حالات انسانی را به کلمه درمی‌آورد که وقتی شعری را می‌خوانیم که یکی از این احساسات را برمی‌انگیزد با ما می‌ماند، گاهی همۀ عمر.

یادم می‌آید وقتی «دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد/پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن» را خواندم انقدر منقلب شدم که تا چند دقیقه نتوانستم راه بروم و ادامه دهم کوچه را.

شعر جنبه‌های پنهان اشک و درد، جریان آرام خنده و عشق را نشان می‌دهد. چیزهایی که در ذهن و دل ما ساکن‌اند اما کلماتی که کنار هم می‌رقصند زنده‌شان می‌کنند و جاندار.

به‌این‌ترتیب یک جهان‌بینی ایجاد می‌کند که بدون ابزار مادی و دست انداختن به چیزهایی که وجود خارجی دارند بر تجارب ما تأثیر می‌گذارد.

بینش شاعرانه بی‌شک ریشه در فرهنگ و تمدن ما دارد. شعر یکی از بی‌نظیرترین نشانه‌های بیرونی روح انسان است که تأثیری غیرقابل‌انکار دارد.

هر بیت، هر مصرع یا هر کلمه تکه‌ای از وجود ماست که خودمان هم نمی‌دیدیم آن را.

 

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

 

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *