از سختیهای نوشتن
یکی میگوید ایده ندارم.
دیگری از استعداد حرف میزند.
آن یکی از حس و حالی که نیست.
همۀ اینها یک طرف.
اما وقتی همۀ اینها را پشت سر گذاشتیم چه؟
ایده داریم. استعداد هم که اصلاً شوخی است. حس و حالش هم به سراغمان آمده و قلم حالا توی دستمان میرقصد و مثل قطرههای آب که از درون کوزه برون میتراود کلمه بیرون میریزد.
انگار واژهها توی ذهنمان تلنبار شدهاند و با یک تلنگر جای خود را به بقیه میدهند.
نوشتن فرایندی است که با نشستن کلمهها روی صفحه تمام نمیشود، اینجا تازه کار نویسنده شروع میشود.
فکر میکنم سختتر از نوشتن مراحل پس از نوشتن است.
ویرایش.
اینجا که نویسنده باید لباس رزم بپوشد و خون و خونریزی راه بیندازد برای کشتن کلمههایی که برای تولدشان تلاش کرده.
اینجا که باید جملههایی را دور بریزد، تغییر دهد، کموزیاد کند تا نوشته خواناتر و فریباتر شود.
وقتی شروع میکنیم به ویرایش متن، تازه میفهمیم که بله خیلی هم واژه در کیسۀ ذهن نداریم و دستمان چقدر خالی است برای خلق جملههایی ناب.
برای همین میگویم ویرایش کردن خیلی سختتر است از نوشتن.
من که هم مینویسم و هم ویرایش میکنم میتوانم بگویم ویرایش و پیرایش چند برابر نوشتن یک متن انرژی میگیرد و توان.
وقتی مینویسیم چشمۀ ذوق فوران کرده و هرچه را دارد جاری میکند.
اما وقتی میخواهیم ویرایش کنیم باید حواسمان به این رود جاری باشد که طغیان نکند، آب به اینطرف و آنطرف رسوخ نکند و درنهایت در مسیری بیحاشیه پیش برود تا زیباییاش به چشم بیاید.
بازهم برای اینکه نوشتن و بهتبع آن ویرایش راحتتر شود راهی باقی نمیماند جز زیاد نوشتن و خواندن و خواندن و خواندن.
وقتی متنی را مینویسیم و با آن درگیر میشویم میتوانیم توان خودمان را در نویسندگی محک بزنیم.
برای اینکه قدرت ویرایش را در خودمان افزایش دهیم همینکه یک متن را چندین بار بخوانیم و مدام آن را کموزیاد کنیم، تغییر دهیم و برای ساده و روان شدنش تلاش کنیم این قدرت چند برابر میشود.
بهاینترتیب این سختی نوشتن به شیرینی میگراید.
خاتم شریفی سلام خدا قوت واقعاً بحث حول ویرایش کردن شما کم نظیره هرچی بنویسید کم گفتید ولی واقعاً تمام مراحل بالا برای من پیش آمده ولی دقیقاً از زمانی که شروع کردم به نوشتن فهمیدم دایره لغاتم پایین است برای همین دارم کتاب قصه می خوانم و بعضی از جملات و کلمات آن را برای نوشتن خودم بر می دارم ولی موضوع نوشتن خیلی مهمه، موضوع باید گیرا، قابل لمس باشه که خواننده جذب نوشته بشه این مهمترین رکن نوشته است که خواننده رو، همراه خودش تو شادی و غم داستان همراهی کنه. موضوعهای بحث تون عالی.
سلام جناب روانشاد عزیز
خوشحالم که خیلی جدی بحث نوشتن و خوندن رو دنبال میکنید.
تلاش شما قابل تحسینه
سلام.
شاید یکی از سختی های نوشتن، گذشته از ایده و … این باشه که برای مدتی نسبت طولانی بازدهی نداره.
و اینکه در مورد ویرایش، به نظرم نباید بیش از حد واژه هارو ویرایش کرد تا مثلا جمله ای ناب بسازیم. چون مخاطب برای خوندن جملات ناب نمیاد برای دریافت اطلاعات میاد. البته هر طور بنویسیم باز مخاطب خاص خودش رو داره ولی اگه بخواییم مطالبمون توی گوگل دیده بشه، بیشتر باید به محتوا و حرفی که باید زده بشه توجه کرد تا اینکه جملات رو با استعاره و کنایه و… پر بکنیم. اینطوری وقت مون هم تلف نمیشه.
سلام
البته استفاده از استعاره و کنایه و سایر صنایع ادبی برای سادهتر و قابل فهمتر کردن نوشته خیلی مهمه. منتها این هم باید متعادل باشه.
ویرایش هم همیشه به معنای قلمبه سلمبه نوشتن نیست، بلکه برای روانتر کردن متنه تا مخاطب راحتتر بتونه استفاده کنه.