وقتی نمیتوانید بنویسید…
یکوقتهایی پیش میآید که دلم میخواهد بنویسم اما نمیتوانم. مدام کلمات عجیبوغریب سر هم میکنم و هزار هزار کلمه مینویسم اما نمیشود آنچه باید.
منتظر جریان الهام بودن یکی از دلایلی است که مرا از نوشتن بازمیدارد. اینکه نتوانم بنویسم برایم واقعاً عذابآور است.
به بعضی از هنرمندان که نگاه میکنم میبینم مدام در حال انجام کار هنری هستند بدون اینکه وقفهای ایجاد شود. نویسندگانی که پیوسته مطالب جدید و کاربردی منتشر میکنند. نقاشانی که طرحهای زیبای آنها پشت سر هم نقش زده میشود و کسانی که صدای سازشان هرروز دلنشینتر شده و آرام و موزون زیرمتن زندگی را دست گرفته است.
یعنی یک جریان الهام مخفی وجود دارد که آنها را تأمین میکند؟
چطوری میتوانیم این جریان را به سمت خودمان بکشانیم؟ اینجا حرف از جریان نیست. منظور منبع است.
باید منبع الهام خودمان را بشناسیم تا بتوانیم در مسیر آن قرار بگیریم.
میتوانیم از نویسندگان دیگر الگو بگیریم. با خواندن مصاحبهها و زندگینامۀ آنها متوجه میشویم که برای نوشتن چه کارهایی انجام میدهند و شیوههای آنها را در روند نوشتنمان به کار بگیریم. اینطوری میتوانیم درنهایت با آزمونوخطا به جایی دسترسی پیدا کنیم که شیر منبع الهام باز است و به سمت ما روان.
برای مثال میگویند همینگوی ایستاده مینوشته، جین آستین در اتاق نشیمن و میان شلوغی و رفتوآمد.
فکر میکنم الهامبخشی برای همۀ هنرها یکسان است. شاید یک بازیگر یا عکاس تکنیکی دارد که برای خلاقیت ما هم کارساز باشد. یکی از دوستان خوشنویس من میگفت هر وقت نمیتوانم بنویسم صدای شجریان مرا هیجانزده میکند و به خودم که میآیم میبینم قلم توی دستم دارد میرقصد.
همین کاری که گاهی موسیقی بیکلام برای دوستان اهلقلم انجام میدهد.
هرکسی راهی برای آماده ساختن خودش دارد. یکی با مراقبه، دیگری با پیادهروی، برخی را هم نوشیدن یک قهوه میتواند به شور و شوق نوشتن وادارد.
منبع الهامی که به دنبال آن میگردیم جایی است در ذهن ما که میتوانیم با آزمودن تکنیکهای مختلف به آن دست پیدا کنیم. مهم نیست پشت یک میز تحریر خیلی شیک مینشینیم یا گوشهای دور خودمان پتو میپیچیم و با مداد روی کاغذ کاهی مینویسیم.
باید کاری کنیم که همیشه در محل باشیم. محل عبور جریان ایدهها.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
فکر میکنم علاوه بر شرایط فیزیکی شرایط روحی هم در منبع الهام ما تاثیر داره. از بعضی احوالات دوری جست و به بعضی احوالات پناه برد. البته این دو مقوله رو نمیشه از هم جدا کرد. شرایط فیزیکی دلخواه حال خوب را به دنبال دارد.
درسته
توی همین متن اشاره کردم که منبع الهام جایی در ذهن ماست. شما کاملش کردید.
زهرای عزیز من موقع خوندن مطالب سایتت قهوه درست می کنم و با عشق سایتت رو می خونم. نمیدونم حسی که تو این چند کلمه نوشتم رو احساس می کنی یا نه. اما با عشق می خونم . آنقدر که از خوندنشون و از شدت روان بودنشون گریه م می گیره. ایمیدوارم یه روزی برسه که ساده نویس شده باشم.
مریم عزیز
خیلی خوشحالم که نوشتههای من رو میخونی و خوشحالتر از این همه حس خوبی که به من دادی.