ما شعر زنده هستیم
روز و شب به دنبال بهبود خودمانیم، خوشبختی را میان شلوغیهای زندگی جستوجو میکنیم، هرکداممان فلسفهای برای زیستن داریم اما تحت تأثیر محیط و افراد دیگر هم هستیم.
درعینحال که دنیا و زمان و امکانات ما محدود است اما ظرفیتهای بدون مرزی داریم چنان شعری که با چند کلمه بیان میشود اما عمقی بینهایت دارد.
چه کسی میتواند شعر را معنا کند؟ درک کامل یک شعر را چه کسی مدعی است؟ هر یک از ما برداشتی دارد از شعر با حال و هوای همان لحظه.
هیچ کسی هم نمیتواند به هزارتوی دل و ذهن ما رسوخ کند و از آنچه میگذرد در وجودمان آگاه شود.
شعر آهنگ دارد، جریان دارد و هر جا که ریتم آن کند میشود یا بیراهه میرود یعنی سکته به جانش افتاده و باید فکری به حالش کرد. دقیقاً آنجا که از موسیقی ملایم زندگی جا میمانیم و نفسها به شماره میافتد.
هر شعر معنای منحصربهفرد خودش را دارد و حامل پیامی است تا به جان دیگران بنشاند، هر انسان هم یگانهای است با رسالتی مشخص.
شعر خودش را با کلمات و تصویرها بروز میدهد و ما آنطور که رفتار میکنیم و با آنچه بر زبان میآوریم.
ما شعر زنده هستیم و باید کلمه به کلمه بهتر و جاندارتر پیش برویم.