چرا نباید بعضی شعرها را منتشر کرد؟
یادم آید که مرا شراب نابی خواندی
گفتمت حال چرا شراب نابم خوانی
گفتا که وجود تو مرا مست و حیران کند
همچون که نبودنت مرا نیست و ویران کند
زهرا مؤمنی
این روزها با خواندن شعرهای جدید، آنهایی که موزون هستند با قالب غزل که رواج بیشتری دارد بین شاعرهای جوان به این نمونهها نیز برخورد میکنم. شبیه دو بیتی که اول متن نوشتهام.
عموماً افرادی که تازه متوجه ذوق شعری خود شدهاند با مضمونهایی مانند دوری و فراق و عشق و چیزهایی شبیه به اینها که مشترک هم هستند شروع میکنند به سرودن شعر.
در مراحل اولیه خیلی طبیعی است، هم تقلید و هم برداشت از شعر دیگران. حتی به کار بردن وزنهای تکراری و استفاده از یک یا چند بیت از شاعرهایی که سالهاست دستی بر آتش شعر دارند و خاک این وادی را خوردهاند یک تمرین مفید برای سرودن شعر است.
اما مداومت در این کار فقط چیرهدستی در وزن و قافیه و ساخت ظاهری شعر را به ارمغان میآورد که کمترین ابزار لازم برای سرودن شعر است.
البته شعری که در ابتدا خواندید از این نظر هم فاقد ارزش است؛ یعنی حتی وزن و قافیه صحیحی هم ندارد.
حالا در این مرحله تازهشاعرهای ما میپندارند وظیفۀ خود که همان چینش کلمات و ردیف کردن قافیه است را انجام داده و شعری درخور آفریده و بلافاصله آن را منتشر میکنند.
غافل از اینکه دانستن وزن و قافیه و ردیف و بحر و…مقدمهای است برای شروع کار. مهارتی که افرادی که شاعر نیستند هم میتوانند با گذراندن دورههای مختلف یا مطالعه یا حتی زیاد خواندن شعر بیاموزند.
نکتۀ مهم جهانبینی شاعر است که باید موردتوجه قرار گیرد؛ یعنی یک نگاه نو و ویژه را در شعر خود نشان دهد. آنچه میبیند، میاندیشد، یاد میگیرد را به شعر بدل کند. اینجا دیگر جای تقلید نیست و نمیتوانیم سیر و سلوک دیگران را مستقیماً در جان شعر خودمان بریزیم.
اگر میخواهیم شاعری قدَر و اندیشمند باشیم باید بتوانیم ضمن نوآوری، با کلمهها و زبانی رسا راهی متمایز از دیگر شاعران خلق کنیم.
در شعرهای امروزه و آنچه در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و گاهی به مرحلۀ چاپ هم میرسد بهوضوح فقر واژه و آرایههای ادبی دیده میشود.
هر شعری که سرودیم را بلافاصله نشر ندهیم. اصلاً هر نوشتۀ اولیهای را بهعنوان چرکنویس ببینیم. بگذاریم از آن مدتی بگذرد و چند بار بازخوانی و بازنویسی کنیم تا به حد مطلوب برسد. برای ارسال مطالب خودمان در فضای مجازی عجول نباشیم و وسواس به خرج دهیم. اگر مخاطبین یک شعر اصیل و جاندار از ما بخوانند و ناممان با همان در ذهنشان ثبت شود بهتر است از اینکه اشعاری پراکنده و بدون انسجام را به خوردشان بدهیم.
مهدی اخوان ثالث در مقدمۀ کتاب درخت پیر و جنگل نوشته: «وقتی قصهای، نقلی، حکایتی نوشتی و کار را به سرانجام رسیده و تمام دانستی، مُرکبش خشک نشده، به مطبوعات یا مطبعه و بازار نفرستی، بلکه بگذاریش کنار تا مدتی، لااقل تا وقتیکه از آن حال و هوا و فکر و فضای آن مطلب و معنی بیرون آمدی و کمابیش –اگرنه بیگانه- بیطرف شدی، آنوقت باید بنشینی و بهدقت با نگرش و نگارشی دوباره و این بار ساده و آسان، بیانی روشن و کودک فهم برای معنی و مطلب خود بجویی در جزء و کل، مفرد و جمع، بسیط و مرکب و سرتاپای کار…»
البته این مطلب را متناسب با قصهای که کتاب دارد نوشته که قابلتعمیم به تمام نوشتهها است.
نوشتههای خود را در معرض نقد قرار دهیم. اگر قرار است شعرمان را با کسی به اشتراک بگذاریم چرا بزرگان ادبی و شعرای برجستۀ زمان خودمان نباشند؟
قبل از هر چیزی شعر خوب بخوانیم. تا سعدی و حافظ و مولانا و … را نخوانیم نمیتوانیم شعر فاخر و خوب را از شعر غیر فاخر تشخیص دهیم.
هر چیزی را نه بخوانیم و نه نشر دهیم.
واقعا خوب گفتی. من برداشتم این بود، روح شعر را بدمیم. سپس به دنبال رها کردن و انتشارش باشیم. مثل داستان مسیح که پرندهای از گل ساخت و سپس در آن دمید و زنده شد. بهتر بگم در تایید حرف شما، وقتی کاری (به خصوص هنری) کردیم، نباید فقط به جسم آن که همان گل پرنده داستان است برسیم. در حقیقت جان و روح است که به اثر زندگی میبخشد و به قول شما همان جهان بینی شاعر در هنر شاعری است. وگرنه که گل خالی هرچقدر زیبا فقط یک گل است. درحالی که وقتی روح به آن دمیده شد پرواز کرد و اوج گرفت.
بله. یعنی شاعر اندیشه و جهانبینی خودش رو به صورت شعر بیان میکنه و وزن و قافیه و … مثل لباسیه که به تن شعر خودمون میکنیم. ممنون از مثالی که زدین خیلی به جا و خوب بود.
درود
شاعرهایی که سالهاست دستی بر آتش شعر دارند…
چنین ضربالمثلی نداریم.
دستی از دور بر آتش داشتن: با خطرها و دشواریهای کار آشنا نبودن
اما «دستی بر آتش داشتن» یا «دستی از نزدیک بر آتش داشتن» را فقط در نوشتههای شما و آقای کلانتری دیدم که درست نیست.
سلام خانم شریفی بسیار اشاره ی خوبی کردید اما خیلی مختصر بیان کردید که چرا بعضی از شعرها را نبایست منتشر کرد ..من از اینکه این دغدغه را دارید و غم این خفته ی چند خواب در چشم تر شما شکسته است خوشحالم ..اما بعضی شعر ها واقعا شعر نیستند . یعنی نویسندگانش شاعر نیستند ..خب شعر هم بی وزن هست هم موزون …موزون ها گاهی نظم اند و شعر نیستند .لیکن شعر و بیشتر غزل که این زمان مرسوم هست نیاز به اگاهی از دانش ادبی خاص هست …هم آوردن مضامین نو هم یافتن و یا ساختن ترکیبات جدید هماستفاده ازآرایه های ادبی ..هم وزنهای زیبای قابل پسند عموم و هم قافیه و ردیفهای جدید و کم استعمال که بر دل نشیند و بلافاصله نظیره گویی نا زیبا و یا سرقت ادبی را به ذهن خواننده متبادر نکند و از طرفی از نظر محتوا اقناع تخیل و هیجان درون خواننده را به همراه آورد …لذا من همواره از این اشکالها و نواقص و یا جسارت این عزیزان در نشر و پیام گذاریهایشان رنج می برم و گاه مشاهده می شود که ابیات شاعری را با تغییر و بر هم زدن وزن و قافیه به عنوان هنر خود منتشر می کنند ..از شما استاد گرامی که جسارت به خرج داده و این نکات را متذکر شدید و مثالی از مرحوم اخوان ثالث را چاشنی کار کردید سپاسگزارم …با سپاس و ارادت ..حبیب آقائی بجستانی .دبیر بازنشسته و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی ..نویسنده کتابهای ترنم عشق ۱ و ۲( شعر جوان )
سلام جناب آقایی بزگوار
ممنونم از لطف شما
نوشتۀ پربارتون رو چند بار خوندم و خوشحالم که شما هم چنین دغدغهای دارید.
سلام خانم شریفی محترم
من هم به عنوان یک دبیر زبان و ادبیات فارسی با گفته های شما موافقم. ممنون از این که دغدغه ی ما رو منتشر کردید. من سال ها شعر می گفتم و به دنبال مخاطبان اندیشمندی می گشتم که نظر کارشناسانه در باره ی شعرهای من بدهند، اما در سایت ها و وبلاگ های مختلف، فقط به به و چه چه های آبکی دیدم و از انتشار شعرهام منصرف شدم.
الان هم فکر می کنم باید شعرهای ارزشمند هم نقد و بررسی شوند و هم به شکل فراگیر منتشر شوند، تا ذائقه ی ادبی مردم بهتر و مشکل پسند تر شود و هر نوشته ی ظاهرا موزونی را شعر ندانند. پاینده باشید. سپاس!
من نظرم را خیلی سالها پیش دادم
خیلی پیشتر از زمان تولدم
گفته بودم زندگی روزی غوغا میشود
وشد
هر کسی آن روزها تنها میشود
وشد
بله هرکسی امروز از شمع و پروانه میگفت
اما من گفته بودم شمع خاموش،پروانه بی پروا میشود
و…