همین خودِ من، مگر اقتصاد و عدد و رقم و «معمای هلندی» و «جعبه اچ ورث» چه اشکالی داشت که رهایشان کردم و به جای گریه به حال وضع فلاکتبار اقتصاد مملکت «نصرت» میخوانم و گوله گوله اشک میریزم...
چرم ساغری برای من یک رمان معمولی نبود. چرم ساغری حداقل باعث میشود در این جامعه، در زندگی و میان آمدوشدها به دنبال خودم بگردم. آرزوهایم را بازبنگرم. اندازۀ چرم ساغریام را بدانم و کمی هم تدبیر و اندیشه برای رسیدن به آرزوهایم به کار ببرم...
فکر میکنم همۀ ما روح ماجراجویی داریم. حالا بعضی کمتر بعضی بیشتر. عدهای هم که کلاً این روحیه را گذاشتهاند گوشهای و به زندگی عادی خودشان میپردازند.
ماجراجویی خودْ ذهن آدم را به چالش میکشد. سؤال پیش میآورد و آدم را درگیر میکند با آنچه شاید برای دیگری ساده و پیشپاافتاده باشد...
دوروبر شما هم هستند کسانی که قدرت جادویی متقاعد کردن را دارند؟ خیلی راحت استدلال میکنند و میتوانند بحث را پیش ببرند؟
توجه کردهاید که آنها دانش یا پاسخهایی عجیبوغریب ندارند...
پدرم خیلی کمحرف میزند. گاهی حتی باید آنقدر سؤال بپرسی تا دهانش به کلامی باز شود. معمولاً آرام گوشهای مینشیند یا کتاب میخواند یا به حل جدول مشغول میشود. اما گاهی که خودجوش شروع میکند به حرف زدن و از قدیم و جدید خاطراتی را میگوید بههیچعنوان نمیتوان نگاه از او برگرفت و به کاری
هر بار کتابی میخوانم که بخشهایی از آن دیالوگهای نابی دارد به اهمیت این نوع نوشتن بیشتر پی میبرم. چراکه مهارت نوشتن گفتگوهای جذاب و تأثیرگذار نهتنها در امر نوشتن که در تمام زوایای زندگی و ارتباطات مهم و کاربردی است. گفتگو نویسی میتواند در انواع نوشتهها از داستانی و شعر گرفته تا مقاله و
با خودم فکر میکردم چرا بعد از گذشت چند قرن آموزههای گلستان و بوستان سعدی دهانبهدهان میچرخند و غزلهای حافظ روحنوازند. چطور میشود که رمانها و مقالههایی از سالهای دور هنوز الهامبخش و راهگشا هستند. حتی درگیریم با کتیبههایی که به جا مانده از دورانی که نمیتوانیم حدس بزنیم چه میگذشته بر مردمانش، که دست
برق میافتاد توی چشمهایش و با صدای آرام حرف میزد. از تنهاییهای کودکی که او را از پای کلاس و درس و مدرسه کشانده بودند توی خانه تا کدبانویی شود تمامعیار. حتی وقتی از غمهایش میگفت هم ستارههایی میان آسمان چشمهایش سوسو میزدند. چشمهایی که همیشه میخندیدند! تابستانها توی حیاط میخوابیدیم. زیر آسمانی روشن از
فکر میکنم ادبیات تصویری واضح و ملموس از الگوهای تفکر و هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه است. هر نویسنده متناسب با زمان و محیطی که در آن میزیسته نوع زندگی و فرهنگ و اعتقادات مردم را با کلمات به تصویر کشیده. رمان، شعر، نمایشنامه و سایر بخشهای ادبی علاوه بر اینکه منعکسکنندۀ مسائل اجتماعی هستند
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست… (+) بیت اول شعری از پروین اعتصامی که برای همۀ ما آشناست چراکه دوران مدرسه آن را حفظ کرده و بارها سر کلاس با صدای بلند خواندهایم. بعدها رسیدیم به گفتم غم تو دارم… به کجا چنین شتابان…