۱۰ مرداد ۱۳۹۶
سرباز سحرخیز
وقتی مدرسه میرفتم از اینکه دوستانم خانۀ ما را به پادگان تشبیه میکردند دلم میگرفت. خودمان را سربازهای صفری تصور میکردم که ساعت یازده با خاموشی پادگان به سمت تختهایشان روانه میشدند و شش صبح با صدای آژیر پوتین به پا حاضر و آماده. حتما پدرم هم یک امیرِ نظامی بداخلاق و سختگیر بود.