نجات رابطه از جمود
همیشه با خودم فکر میکردم رابطهها متر و معیاری ندارند. همین که دو طرف از هم توقعی نداشته باشند، البته انتظارات خارج از چهارچوب، کافی است و دوستیها به این شکل میتوانند تا ابد پایدار و جاری بمانند.
مدتی است به شکل دوستیهای خودم نگاه میکنم و هر کدام که برایم ارزشمند است را از ابتدا تا انتها، فارغ از عمر کوتاه یا بلندشان بررسی کردم و به آنهایی هم که به هر شکلی کمرنگ شدند یا از بین رفتند پرداختم. خوشحالم که تعداد رابطههای ماندگارم میچربد به آنهایی که رنگ باختند و از رمق افتادند و نفسشان به شماره درآمد تا مردند.
اما با مرور هر آنچه بر دوستیهایم رفته بود به این نتیجه رسیدم که رابطهها نه تنها متر و معیار دارند که حفظشان هم عرق جبین میخواهد و کد یمین.
آدمها وسایل الکترونیکی و نرمافزار نیستند که دفترچۀ راهنما داشته باشند. آنقدر پیچیدهاند که هیچگاه نمیتوانیم ادعا کنیم کسی را کاملاً میشناسیم و میدانیم چطور باید با او رفتار کنیم.
دربارۀ این موضوع، هر چه به ذهنم رسیده، از تجریبات خودم و چیزی که اطرافم میبینم، فارغ از نوع رابطه را نوشتهام:
-فکر میکنم چیزی که بیشتر از عشق و احساس یک رابطه را تحت تأثیر قرار میدهد و شاید متضمن دوام آن باشد شهامت است. به این معنی که تفاوتها و فاصلهها را درک کنیم بدون آسیب زدن به دیگری و خودمان و در نهایت رابطهای که وجود دارد. نمیدانم کجا جملهای با این مضمون خواندم که دو نفر میتوانند جداگانه رشد کنند بدون اینکه جداییشان رشد کند. این کار هم باعث آرامش درونی ما میشود و هم روند دوستی را زنده نگه میدارد. بنا نیست هر دو نفر در نظر هم موجودات رازآلود و جذابی باشند، آنچه مهم است تلاش است، تلاش برای درک یکدیگر.
-شاید حرف زدن از اعتماد خیلی بدیهی باشد و با خود بگویید این را که همه میدانند اما این مسئله برای من خیلی پررنگ و مهم است چرا که فکر میکنم اعتمادسازی در یک رابطه سخت است و وقتی به بار بنشیند مراقبت زیادی می خواهد. گاهی این اعتماد با یک دروغ به ظاهر مصلحتی از بین میرود گاهی با خیانت، گاهی با بیتفاوتی و… هر چیزی ممکن است تلاش روزها و سالهای ما را به آنی به باد بدهد. البته اعتماد به تنهایی ساخته نمیشود و دو طرف باید برای ایجاد و حفظ آن تلاش کنند.
-اغلب اوقات سعی بر این دارم که در رابطههایم، چه دوستی و چه کاری ۱۰۰% خودم را بگذارم. نه به این معنی که نیازها و منافع شخصی خودم را نادیده بگیرم بلکه با توجه به افکار و عقاید آنها و خودم تمام انرژیام را برای کارهایی که میتوانم انجام دهم صرف کنم. طوری که نشان بدهم برایم دوستداشتنی و مهم هستند.
-ایجاد یک فضای امن، که باز هم همت و تلاش دو طرف را میطلبد، باعث میشود بتوانیم خودِ واقعیمان باشیم. اینکه نمیتوانیم تمام واقعیت وجودی خودمان را آشکار کنیم نتیجۀ ترس است که در یک رابطۀ شفاف از بین میرود. البته این نوع واهمه مدتی هم در بعضی روابط گریبانگیر من بود و قدم اول برای اینکه رها شوم، تلاش خودم برای ایجاد یک فضای مطمئن در رابطه بود، به این ترتیب نفر دوم هم به خودش میآید و قدم دوم را بر میدارد. خوب است که از خودمان شروع کنیم و منتظر کسی نمانیم. فکر میکنم بیان ترسها و نگرانیها در صورتی که بازخورد مناسبی بگیریم راهگشا باشد.
-انتخاب کلمات تأثیر بهسزایی دارد. گاهی به کار بردن یک کلمه یا یک جمله به طور ناآگاهانه میتواند با انتقال نادرست مقصود و منظور، فضای ذهنی طرف مقابل را مغشوش کند. واژهها خیلی قدرتمند هستند. کلماتی که انتخاب میکنیم میتواند تأثیر خیلی عمیقی روی دیگری بگذارد. اینجا صرفاً رابطههای دوستانه مورد نظرم نیست بلکه صحبت کردن با هر کسی، از فروشندۀ مغازۀ لباسفروشی گرفته تا مافوقمان در محل کار تحت سلطۀ کلمات است. از طرفی هم ارتباط غیرکلامی مثل تن صدا، حرکت چشمها، زبان بدن و… که این روزها خیلی بیشتر به آن دقت میکنم باید بتواند پیام ما را به درستی منتقل کند. برای این کار مشغول تمرین هستم و امیدوارم به نتایج خوبی برسم.
-یافتن زبان مشترک در یک رابطه به کشش و پویا بودن آن کمک میکند. زبان مشترک نه به این معنا که هر دو فارسی حرف بزنند یا زبان دیگری، بلکه هدف و بهانهای یکسان باشد برای همراه شدن و صحبت کردن. اما داشتن زبان مشترک در یک رابطه، هر نوعی باشد، باید از دل رابطه بجوشد. اگر با لحاظ خوشایندها باشد و مصلحت، ماندگار نخواهد بود و عمقی نخواهد داشت. بهتر است خودمان به دنبال یافتن اشتراکات باشیم، القا کردن چیزهایی که دوست داریم به دیگری، دافعۀ بیشتری به وجود میآورد.
–تعمیر رابطه شاید چیزی است که اغلب در ذهن ما محلی از اعراب ندارد. قبل از اینکه رابطه از کنترل خارج شود شاید بتوان با استفاده از بیان احساسات یا یک عذرخواهی ساده از انهدام آن پیشگیری کرد. اینکه هر دو طرف ممکن است اشتباه کنند طبیعی است اما اگر در صدد جبران آسیب وارد شده برنیاییم و همانطور همه چیز را به حال خود رها کنیم هیچچیز باقی نمیماند. برای من در این موارد حرف زدن در آرامش یا نوشتن، به حل موضوع کمک کرده.
با همۀ این توصیفات معتقدم یک رابطۀ مریض را نباید روی دوش گرفت و با خود این طرف و آن طرف برد. اگر برای ما ارزشمند است که باید به تیمار آن بکوشیم و اگر راه گلوی ما را بسته بهتر است نقطۀ پایان آن را همینجا بگذاریم.
جملهای که گفتی جایی خواندی از الیزابت فولی است و من اولین بار آن را در کانال مدرسه نویسندگی دیدم و جالب اینجا که آن را نوشتم و به دیوار اتاقم زدم.
کاملش را برایت مینویسم: زیباترین کشف دوستان این است که میتوانند جداگانه رشد کنند بدون آنکه جداییشان رشد کند.
این جمله برای من از این جهت جالب بود که تو کاملتر به آن پرداختی. مهم است که تفاوتها را درک کنیم و همین باعث میشود که دلخوری ها کمتر شود.
ممنونم پریسا جان. جالبه من کانال رو زیر و رو کردم و اصل جمله رو پیدا نکردم. ممنون از دقت نظر و یادآوریت.
این مطلب از آن رو که مدتی است دغدغه ی من شده برایم خیلی جالب و کاربردی بود، به ویژه بخش مربوط به فضای امن. زهرای عزیزم ممنون که آنقدر خوب به آن پرداختی.
ممنونم مهسا جانم. خوشحالم که برات مفید بوده.
سلام چقدر خوب مینویسی خوش به حالت ،چرا من نمیتونم بنویسم ؟!با اینکه تلاش میکنم
شما همچنان تلاش کن. مطمئناً بینتیجه نمیمونه.
بسیارعالی. چندباری برایم پیش آمده که به بهانه صمیمی بودن یابااین پیش فرض که فلانی مدتهاست مرامیشناسددرانتخاب کلمات دقت نداشته ام ومخاطبم برایش سوتفاهم ایجادشده.
تجربه ی تابه امروزعمرمن میگویدرابطه هادرهرنوعی( عاطفی،کاری،زناشویی،دوستی و…) فرقی نمی کند، هیچگاه بدون چندعامل پایدارنخواهندماند. یکی دوست داشتن، دوست داشتن تعریف خاصی ندارد،همه درکش میکنند.حداقل حس خوب وعلاقه ای بین دونفرلازم است که رابطه شان پایداربماند، وعجیب اینجاست که این الزامابه خوب وبدبودن انسانهاارتباطی ندارد. دیگری همانطورکه گفتید،صداقت است که نتیجه اش میشودحفظ اعتماد. هرچیزی ازدروغ بهتراست. ونهایتاحفظ حرمتها، بین دوستان قدیمی یاحتی اعضای خانواده شایدبعضی آداب ساقط شوداماحرمتها هرگزنبایدازبین بروند.البته این آخری شعورخاصی میطلبد.
ممنونم جناب فلاح. چقدر خوب بعضی موارد رو کامل کردید. من هم با شما مواقم.