برای رهایی از ویرایش موقع نوشتن چهکار کنیم؟
عزیزم
سلام
امروز، نه چند روز است که خودم را موقع نوشتن میپایم. مثل مامان که وقتی افتاده بودیم روی دفتر و مشق مینوشتیم ما را زیر نظر داشت که خوب و خوشخط و تمیز بنویسیم.
اما من پس از مرور نوشتههای نیمهتمام یا آنهایی که از میانه راهشان را کج کرده بودند به سمت موضوعی دیگر فهمیدم همانجایی که نوشته از مسیر اصلی منحرف شده به این فکر میکردم که جمله را چطور به پایان ببرم یا فلان کلمه اصلاً مناسب است یا نه.
همین مسئلۀ بهظاهر ساده ذهن مرا چنان درگیر کرده که یادم رفته چه مینوشتم و چه میگفتم.
من ویراستارم. گاهی حتی موقع حرف زدن هم به جملهها و کلمههایی که میشود جایگزین کرد فکر میکنم اما خوشبختانه سرعت حرف زدن و زمان اجازه نمیدهد مخاطبم را نگه دارم و بگویم صبر کن تا بهجای لازم است یک کلمه دیگر به کار ببرم.
ویراستارم و حرفهام شاید ایجاب کند که بگویم ایهاالناس ویرایش کنید تا زنده بمانید اما بهعنوان کسی که بیشتر مینویسد تا ویرایش کند بانگ برمیآورم که ویرایش نکنید تا سالم بمانید.
بله، ویرایش اگر بهموقع انجام شود متن نویسنده را پاکیزه و زیبا میکند اما اگر موقع نوشتن باشد چه؟ انگار نویسنده با دست خود زهر میریزد توی دهان نوشتهاش و او را ناکام میکشد.
شاید بپرسی خب چه اشکالی دارد؟
ببین مغز انسان دو نیمکره دارد. یکی منطقی و دیگری خلاق.
مغز خلاق انگار بچهای که کار ناشایستی انجام داده همینکه سروکله مغز منطقی پیدا میشود خودش را جایی پنهان میکند. ویرایش هم به همین نیمۀ منطقی مربوط میشود و مدام خودش را نشان میدهد تا نیمۀ خلاق مجال عرضاندام نداشته باشد.
به همین دلیل متوقف کردن ویرایش موقع نوشتن کار راحتی نیست.
اما تو فکر میکنی متوقف کردن مغز منطقی سختتر است یا جابهجایی مدام بین این دو؟ نیمۀ خلاق و منطقی؟
مگر نه اینکه وقتی همزمان مینویسی و ویرایش هم میکنی مدام از اینطرف به آنطرف میروی؟
اینطوری نمیتوانی از هر دو بهدرستی استفاده کنی یکی از آنها بالاخره از کار میافتد و معمولاً آن نیمۀ خلاق است که به نوشتن مربوط است.
خب همین رفتوآمدها چقدر بازدهی را کم میکند؟
شاید میترسی که اگر همزمان با نوشتن ویرایش نکنی به آنچه از نوشتهات میخواهی نمیرسی. این ترس خیلی مضحکی است. بارها گفتهام و بار دگر میگویم: هر وقت متن را کامل نوشتی برای خودت یک لیوان چای بریز و روبروی گلدانها نوش جان کن. فکر و ذهنت را آزاد کن و بعد از چند ساعت یا چند روز برگرد و نوشتهات را شخم بزن. (+)
باید به جایی برسی که طوری از نوشتن لذت ببری که نخواهی به بهانههای مختلف از جمله ویرایش از آن دست بکشی.
برای حل این مشکل باید چهکار کنیم؟
بگذار از خودم شروع کنم.
بلایی که گرفتار آن هستم آنلاین بودن و همینطور باز بودن فولدرها و صفحات متعدد روی مانیتور است. همینکه نیمنگاهی هم بیندازی و ببینی صفحۀ عکسها باز است خوب است نگاهی هم به آن بیندازم، یا چرا فتوشاپ باز است بگذار ببندمش و هزارتا اتفاق دیگر.
از آنلاین بودن برایت بگویم. مثلاً خود من وقتی مشغول نوشتنم تا به یک کلمه میرسم که به نظرم خوب نیست سریع جستجو میکنم ببینم با همین معنا و مضمون چه کلمۀ دیگری میتوانم پیدا کنم.
خب مغز منطقی موفق میشود مغز خلاق را زمین بزند و نوشتن را متوقف کند.
برای حل این موضوع، اگر واقعاً نمیتوانی از پس پرش ذهنت بربیایی بهتر است با قلم و کاغذ بنویسی.
راهحل بعدی این است که برای خودت محدودیت زمانی بگذاری. زمان مشخصی را در نظر بگیر، نه خیلی کوتاه نه طولانی، معقول و منطقی.
مثلاً ۳۰ دقیقه و با خودت بگو در این سی دقیقه فقط باید بنویسم. وقتی بدانی وقت زیادی نداری دیگر به نیمۀ بداخلاق و فضول منطقی مغزت فرصتی نمیدهی که بخواهد با امرونهی تو را به ویرایش وادار کند.
بهتر است با آزمونوخطا به زمانی که برایت مناسب است دست پیدا کنی اما بین ۲۵ تا ۳۰ دقیقه معقول است.
راستی، یک تایمر داشته باش با صدای خیلی بلند و وحشتناک. این را تجربه کردهام تأثیر بیشتری دارد تا یک نوای ملایم یا ویبره.
کار دیگری که در ویرایش نوشتههای دیگران انجام میدهم و برای نوشتن خودمان هم مفید است نشانهگذاری است.
مثلاً وقتی میخواهم جمله را تغییر بدهم رنگ آن را آبی میکنم، وقتی کلمهای باید جایگزین شود رنگ آن قرمز و اگر بخشی نیاز به بازبینی محتوایی یا تحقیق بیشتر داشته باشد رنگ نارنجی به خود میگیرد.
خب میتوانیم موقع نوشتن هر جا که میل به ویرایش داشتیم سریع نشانهای بگذاریم و رد شویم. نشانهای که با برگشتن به آن بدانیم چرا نشانهگذاری کردهایم. نه اینکه بعداً ندانیم نخی که به انگشت بستهایم بهر چیست.
بعد از فاصلهای که از متن گرفتیم میتوانیم با خیال راحت به بررسی آنها بپردازیم.
شاید بگویی سریع نوشتن و کنترل نکردن متن کیفیت کار را پایین بیاورد اما مگر قرار است پیشنویس اول تو جایزۀ نوبل بگیرد؟
ببین شارون هیل چه میگوید:
«من وقتی اولین پیشنویس را مینویسم به خودم یادآوری میکنم که قرار است آن را خرد کنم و در یک جعبه بریزم تا بتوانم قلعهای زیبا بسازم.»
راستی یک راه دیگر همینالان به ذهنم رسید. میتوانی برای خودت جایزه در نظر بگیری. مثلاً بگویی اگر بتوانم این نوشته را با تمرکز و بدون برگشت به عقب و ویرایش بنویسم عصر خودم را یک بستنی شکلاتی مهمان میکنم.
تو راهحل دیگری به ذهنت نمیرسد؟
برایم بنویس تا به جمعبندی برسیم.
شاید دوست داشته باشید این مطالب را هم بخوانید:
سلام. بنظرم “محدودیت زمانی” بهترین ابزاره برای اینکه دست از وسواس کمالگرایی برداری و اقدام کنی ، اگه دد تایم نباشه چندان تعهدی رو حس نمی کنیم . متن متوسطی که منتشر میشه حتما که بهتر از اون متن عالی هست که هیچ وقت تموم و منتشر نمیشه (سرکه نقد به از حلوای نسیه)
بسیار عالی و کاربردی بود، ممنونم
خیلی ممنونم عزیزم…استفاده کردم
سلام خانم شریفی
خدا قوت! بسیار عالی و ریشه ای به موضوع پرداختید و پیشنهادهای جالب و کاربردی هم مطرح کردید. من هم فکر می کنم با تعیین محدودیت زمانی بهتر می شود منطق را به بالاخانه فرستاد تا خلاقیت بازیگوش در حیاط نوشته به بازیگوشی و جست و خیز جادویی خود ادامه دهد. مانا و نویسا باشید.
ممنونم از همراهیتون جناب بیگی عزیز
سلام..
خانم شریفی پستهاتون واقعا شریف هستند!
واقعا خیلی به درد بخور و عااااالی.