آیا از نوشتن ناگزیری؟
روزانه تعداد زیادی از افراد پیام میدهند و متنی را میفرستند و از من نظر میخواهند. البته نمیخواهم بگویم من در چنین جایگاه قرار دارم؛ اما همیشه ماندهام که باید چه جوابی بدهم.
خیلی وقتها گذشتۀ خودم و روند نوشتنم را مرور میکنم ببینم در چنین وضعیتی بودهام یا نه؟ اگر بودهام چه پاسخی گرفتهام اما هر بار پس از سیاحت در تمام پیشینۀ نوشتنم به جایی نمیرسم.
تابهحال پیش نیامده که یکی دو تا شعر یا متن را به کسی نشان بدهم و از او نظر بخواهم. نه اینکه کار بدی باشد اما این روزها فکر میکنم خب چه فایدهای دارد؟
فرض بر اینکه بشنویم تو خیلی خوب مینویسی یا خیلی بد. بعد میخواهیم چه کاری بکنیم؟
اصلاً استناد به یک نوشته که معلوم نیست در چه حال و هوایی و بر اثر چه اتفاقاتی نگارش شده درست است؟
بین آثار تمام نویسندگان خوب و بد در هم است. هیچوقت نمیتوان جواب قطعی و درستی برای این سؤال پیدا کرد: «نظرتان در مورد نوشتۀ من چیست؟»
فکر میکنم بهتر است در این مورد پاسخ راینر ماریا ریلکه را با هم بخوانیم:
«از من میپرسید که شعرهای شما خوب است یا نه؟ این نکته را از من میپرسید حالآنکه پیش از من از دیگران پرسیدهاید. شعرهای خود را به مجلهها میفرستید و آنها را با شعر دیگران میسنجید و چون بعضی روزنامهها از نشر مشقهای شعری شما خودداری میکنند غمگین میشوید.
ازاینپس، چون به من اجازه دادهاید که شما را راهنمایی کنم، تمنا دارم که از همۀ این کارها خودداری کنید. نظر شما به خارج متوجه شده و همین نکته است که بهخصوص باید از آن بپرهیزید، هیچکس نمیتواند شما را پند بدهد یا راهنمایی کند، هیچکس!
برای رسیدن به مقصود یک راه بیش نیست.
در خود فرو بروید و احتیاجی را که موجب نوشتن شماست جستجو کنید. ببینید که آیا این احتیاج در ژرفیهای دل شما ریشه دارد؟
از ته دل پیش خود اعتراف کنید که اگر شما را از نوشتن باز میداشتند میمردید؟
خاصه این نکته را، در آرامترین ساعت شب خویش، از خود بپرسید که «آیا راستی من از نوشتن ناگزیرم؟»
در دل خود بکاوید و صمیمانهترین پاسخ را از آن بجویید.
اگر میتوانید پیش چنین پرسش متینی دلیرانه بایستید و بهسادگی و جرئت بگویید «آری ناگزیرم.» آنگاه زندگانی خویش را بر وفق این احتیاج مرتب کنید.»
چند نامه به شاعری جوان –راینر ماریا ریلکه- نشر معین
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام زهرای عزیز.
وقتی صحبت از خوب و بد بودن کار نوشتن یا کیفیت و ارزندگی نتیجه آن می شود همیشه این حرف بسیار جاندار و ریشه دار در خاک تجربه های داستان نویسی چون« شهریار مندنی پور »که همشهری تو هم هست جلوی چشمم حضور دارد:
” کار خوب راه خودش رو پیدا میکنه. نیازی به تبلیغ نداره.”
حتما او که این راه را رفته و میرود، می داند که چه عرقی باید ریخت تا چرخ نوشتن هر کس به راه خودش بیافتد و برود. نوشتنی که وقتی نویسنده اهل آن باشد، حاصلش می شود همانی که “خود ببوید نه آنکه عطار(در اینجا نویسنده!) بگوید”
سلام توجید نازنین
دقیقا همینطوره. وقتی به دنبال این میفتیم که ببینیم کارمون درسته یا نه خیلی وقتها به بیراهه میریم.
سلام خانم شریفی عزیز
من سالهاست که می خوام
رمان بنویسم اما هربارکه نوشته تایم
به حداقل بیست صفحه یابیشتریاکمتر میرسد
نیمه رهایشان میکنم نمیدانم چه کار کنم
لطف می کنید کمی مرا راهنمایی کنید
باسپاس فروان از شما.
سلام مینای عزیز
اول از همه باید صبور باشی.
اگر روال نوشتن قطع شد سعی کن یادداشت برداری کنی. یک دفترچه همراهت باشه همیشه و هر نکتهای به ذهنت میرسه دربارۀ رمان یادداشت کن. حتی کلمه یا جملههای کوتاه. بعد اینکه خوندن و نوشتن رو فراموش نکن. نه فقط نوشتن رمان. حتی نوشتن روزانه دربارۀ هرچیز دیگری.
سلام خانم شریفی محترم
من هم فکر می کنم وضعیتی شبیه به شما را دارم. چون خودم ادبیات درس می دهم، ناگزیر با دانش آموزانی رو به رو می شوم که از من برای نوشتن و یا سرودن شعر کمک و راهنمایی می خواهند ونوشته ها و شعرهایشان را برای اصلاح پیش من می آورند. من همواره تلاش کرده ام اگر به کسی چیزی نمی توانم بیاموزم، حداقل بیزار و فراریش نکنم و به اهل فن ارجاعش بدهم.
یاد ماجرای سقراط و آن جوان افتادم که از سقراط پرسید: چطور موفق شویم؟ سقراط سر جوان را زیر آب نگاه داشت تا مرز خفه شدن! بعد بیرونش آورد و پرسید: زیر آب دنبال چه می گشتی و چه چیزی را و چگونه طلب می کردی؟ جوان گفت: با تمام وجود هوا را طلب می کردم.
سقراط گفت: اگر موفقیت را نیز اینگونه جستجو کنی قطعا بدان دست پیدا می کنی. حال اگر کسی با تمام وجود به دنبال نوشتن یا شعر گفتن باشد و مثل هوا نیازمند آن بشود، قطعا راهش را می یابد و موفق خواهد شد. البته ذوق هم لازم است. بگذریم. سپاس!
سلام جناب بیگی عزیز
چه ماجرای زیبایی رو نقل کردین و چقدر اثرگذار و درسته.
ممنونم که با کامنتتون این نوشته رو کامل کردین.
سلام خانم شریفی عزیز
در عین حالی که تسلیم محض نظر شما هستم اما یک سوال هم دارم:
می خواهم رانندگی یاد بگیرم . اگر کنار دست یک راننده باشم و نواقصم را گوشزد کند بهتر و سریعتر راه می افتم یا خودم، نابلد، پشت فرمان ماشین راه بیفتم توی کوچه و خیابان؟
اگر می خواهم موسیقی یاد بگیرم خودم مستقلا با خرید یک آلت موسیقی( پیانو، گیتار، نی،…) شروع به نواختن بکنم یا کنار دست یک استاد بنشینم و تاتی تاتی کنم؟
چند روز پیش نوشته ای را برای استادی فرستادم جهت نقد. ایشان آنچنان نوشته ام را شخم زد که به اندازه ی ده ها کلاس آموزش نویسندگی برایم ارزش داشت.
بهتر است بگویم با همین چند خط نقد ایشان یکی از کلیدهای طلایی موفقیت را بدست آوردم. کلیدی که اگر نقد ایشان بر نوشته ام نبود ماه ها و شاید سال ها باید در جا می زدم تا خودم با تلاش و کوشش شبانه روزی، به شرط ناامید نشدن، به آن می رسیدم.
حال خواهش می کنم بفرمایید آیا بازهم یک نویسنده ی نوپا نیاز به نقد ندارد؟
با سپاس از شما.
سلام بهمن عزیز
ممنونم که اینقدر با دقت و خوب خوندی متن من رو.
البته من مخالف نقد نیستم. روی صحبت من با دوستانی است که برای اولین نوشتۀ خودشون دنبال نقد و نظر هستند و همین ممکنه اونا رو از نوشتن تاامید کنه. به نظرم نوشتن یک رونده و باید مدتی بگذره تا بشه یک نوشته رو درخور نقد دونست.