چرا هنر مهم است؟
همیشه سعی کن کنار درس خوندن یه هنری رو دنبال کنی.
این جمله را مادرم میگفت. در دوران مدرسه که همه میگویند کتاب خواندن و ورزش و هنر را بگذار برای وقتیکه درس داری ما توی خانه درگیر بودیم با اینکه بالاخره کدام رشتۀ هنری قرار است با ما بماند برای همۀ عمر.
من که تهتغاری خانه بودم و هستم نتوانستم تا به امروز و این سالهای اخیر مسیر هنری خودم را پیدا کنم.
مادرم بافتنی میبافت.
خواهرم نقاشی میکرد.
آن یکی خیاطی و من از گلدوزی و گلسازی گرفته تا نقاشی و طراحی و تئاتر و خوشنویسی و هر چه نام هنر روی آن بود امتحان کردم و همه را نیمهکاره گذاشتم.
این روزها که مینویسم فکر میکنم به غایت هنر رسیدهام. نوشتن و واژه بازی برایم کمالِ آن چیزی بود که میخواستم به آن برسم. همان هنری که باید در کنار درس خواندن با زندگی من عجین باشد تا رهایم کند از روزمرگی. همان چیزی که مادرم میخواست.
هنر برای من تعریف مشخصی نداشت. هنوز هم ندارد.
دهخدا در لغتنامهاش هنر را معادل علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال دانسته است.
لئو تولستوی میگوید: «هنر آن چیزی است که فرد احساس کرده، تجربه کرده، یا آموخته و عمداً به دیگران انتقال میدهد.»
خب اصلاً میتوانیم یک تعریف درستودرمان از هنر داشته باشیم؟
هنر همان کار خلاقانه است.
هنر شکلی برای بیان خود است.
هنر جادوست.
هنر فعالیتی است برای شناختن زیبایی.
و…
اما فکر میکنم هنر آنقدر متنوع و گسترده است که هر کسی چه هنرمند باشد چه نه برای آن تعریفی دارد. به همین دلیل اصلاً سعی برای بیان یک تعریف مشخص از آن کاری بیهوده است.
هنر به ما حس قدرت میدهد. حس خلق کردن و آفریدن.
ممکن است هنر در هر شکل و لباسی خودش را نشان دهد –فیلم، موسیقی، تئاتر، نقاشی- میتواند برای سرگرمی و تنوع باشد اما وقتی رنگ و بوی خاصی میگیرد که هدفمند باشد.
وقتی اثری با هدف آگاهی بخشی یا ارتقای فرهنگ خلق میشود میتواند در مخاطب احساسات تازهای به وجود بیاورد و الهامبخش باشد.
آثار هنری قدرت این را دارند که هنجارهای جامعه را زیر سؤال ببرند و رفتار جامعه را تغییر دهند. مثل خیلی از کتابها، فیلمها و نقاشیهایی که فریادی هستند با زبان بسته.
هنر قبل از آنکه یک فعالیت خلاقانه باشد یک شیوۀ زندگی است. بیش از اینکه یک مهارت باشد، اشتیاق است. قبل از اینکه تصویری ارائه دهد داستانی دارد.
ازآنجاکه هر اثر هنری به تجربۀ زیستهای از خالق آن وابسته است میتوانیم نتیجه بگیریم که هنر همیشه بخشی از زندگی ما بوده چه بخواهیم چه نخواهیم.
هنر میتواند با حفظ هویت خود صدای فرهنگهای مختلف در تمام جهان باشد و انتقالدهندۀ آنچه در جامعهای دیگر میگذرد و از آن بیخبریم.
این روزها که مشغول خواندن زنبق درۀ بالزاک هستم، با توصیفات ریز و جزئیاتی که نویسنده گفته میتوانم حتی پوشش مردمان آن روزگار، نوع غذا خوردنشان، ارتباطات و تعامل اجتماعی آنها، سبک کار و مهمانیها و حتی اوضاع سیاسی را درک کنم.
بنابراین هنر این اطمینان را به ما میدهد که هویت و فرهنگمان در سراسر دنیا به رسمیت شناخته میشود. پس هنر یک راه غنیسازی تجربههای انسانی است.
هنرمندها بر خلاف سیاستمداران و دانشمندان ایدههایی دارند که از قلب آنها بر میآید. به همین دلیل میتوانند مردم را به حرکت وادارند.
هنر برای جامعه مهم است. آینهای است که دردها، رنجها، نابسامانیها و در مقابل اینها زیباییها، شادیها و جشنها را مینمایاند و با احساس و اندیشه افراد درگیر است.
اینجاست که انگشت میگذارد روی قلب، احساس و اندیشۀ آدمها.
حالا میفهمم چرا مادرم اصرار داشت که برای ادامه دادن، هنری را انتخاب کنیم. که اگر درس و مدرسه و مسئله و معادله با ما نماند. هنر بماند.
هنری که به ما یادآوری میکند در دنیا همیشه زیباییهایی برای دیدن و قدردان بودن وجود دارد.
هنری که هم ظرفیت شادی و شعفمان را افزایش میدهد و هم گسترۀ غم و اندوه را وسعت میبخشد.
هنری که به افکار و ایدههای بیشکل و خام ما روح میدمد.
هنری که به رشد ما کمک میکند طوری که بتوانیم شرایطی را که به آن عادت نداریم ببینیم و درک کنیم و تعامل بهتری با دیگران داشته باشیم.
هنری که ارزش چیزهای ظاهراً معمولی، مثل رنگهای زیبای درختان در پاییز، حرکت عجیب پرندگان در آسمان، صدای آب وقتی موج میشود و میشکند، زوزۀ گرگ وقت غروب و… را به ما یادآوری میکند.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام.مطالب زیبایی بود.
بسیار زیبا بود.
سلام بسیار مفید و تحسین بر انگیز بود