آنچه باید در مورد استعاره بدانید
تابهحال در مورد استعاره زیاد نوشتهام.
قبل از هر چیز یک بار دیگر تعریف استعاره را با هم مرور کنیم:
در فرهنگ معین استعاره «به عاریت گرفتن» معنی شده.
شاید هم این تعریف بهتر باشد:
«لفظی که در معنایی غیر از معنای حقیقی خود به کار میرود.»
به بیان شاید سادهتر میتوانیم بگوییم استعاره دو پدیده یا ایدههای مختلف را، که میتوانند به هم شبیه باشند یا نه، با هم مقایسه میکند.
با استفاده از استعاره میتوانیم توصیفهای زیبا و خارقالعادهای داشته باشیم.
در ادامه نکاتی را راجع به استعاره بهصورت موردی مینویسم تا بهتر توی ذهن بماند.
نکتۀ اول
استعارهها سحر و جادوی نوشتناند. به نویسنده اجازه میدهند تا یک رابطۀ خیالانگیز بین دو پدیدهای که شاید هیچ ربطی هم به هم نداشته باشند ایجاد کنند.
مثلاً میگویند نوشتن مثل زاییدن است. دردناک و لذتبخش.
یعنی از زاییدن که اتفاقی آشناست و عموماً آن را درک میکنند برای توصیف سختی و شیرینی نوشتن استفاده کردهایم.
باوجود استعاره میتوان پلی زد بین چیزهایی که برای دیگران آشناست با آنچه میخواهیم به آنها توضیح دهیم.
ما با تعریف و توضیح یک پدیده از خواننده میخواهیم که با فکر کردن به چیزی دیگر موضوع حاضر را برای خودش ترسیم کند.
نکتۀ دوم
از استعاره استفاده میکنیم برای اینکه با مخاطب تعامل برقرار کنیم تا برخی موضوعات برای او روشن شود؛ بنابراین مقایسۀ دو چیزی که به هم شباهت دارند نمیتواند به ما کمک زیادی بکند.
مثلاً گورخر مثل اسب میدوید.
ما نیاز داریم از چیزهایی که آشنا هستند استفاده کنیم برای فهماندن موضوعی مبهم یا ناشناخته.
مثل تکۀ زیر از نوشتۀ شاهرخ مسکوب:
«تا وقتیکه او را به حال خود واگذاشتهایم در ما بوده و به سر برده است، اما تا خواستهایم با وسیلۀ «علم»، از راه تجزیهوتحلیل منطقی و جز اینها او را بکاویم از دستهایمان گریخته و از دید چشمهای نزدیکبینمان ناپدید شده است. گویی بدنی زنده است که تا آن را بشکافیم که راز حیاتش را بدانیم، جانش را گرفتهایم.»
نکتۀ سوم
استعاره یک صنعت ادبی است پس برای استفاده از آن نهایت ذوق و خلاقیت خودمان را به کار ببریم.
با توجه به نکتۀ قبلی نباید بین دو چیزی که میخواهیم آنها را با هم مقایسه کنیم شباهت خاصی وجود داشته باشد یا معنای واقعی بدهد.
مثلاً کرم درون خاک میخزید مثل ماری که روی خاک میلولد.
اول که این جمله نهتنها استعاره نیست بلکه زیبایی و جذابیتی هم ندارد. پس به دنبال شباهت نباشیم.
مگر ازدواج ربطی به هندوانه دربسته دارد؟
یا زندگی و ظرف شکلات؟
نکتۀ چهارم
بااینکه استعاره فرزند تشبیه است اما باهم تفاوتهای ظریفی دارند.
تشبیه با همان مشبهبهی که در اختیار مخاطب قرار میدهد دیگر همهچیز را تمام میکند.
میگوییم پوستش مثل یک گل زیبا بود.
تمام.
اما استعاره به ذهن پروبال میدهد و دست خواننده برای تصویرسازی بازتر است.
پوستش گلی بود.
میتواند نرم باشد، زیبا باشد، صورتی باشد و…
نکتۀ پنجم
وقتی میگوییم صدایش گرم است یعنی ویژگیهای مشترکی را برای این دو در نظر گرفتهایم. دلچسب است، آرامبخش است و…
اما وقتی از یک کلمه استفاده میکنیم برای نشان دادن چیزی بدون هیچ ویژگی مشترکی از نماد استفاده کردهایم.
مثل گل رز که نماد عشق است یا برگ درخت زیتون بهعنوان نماد صلح و دوستی.
پس استعاره و نماد هم با هم فرق دارند.
نکتۀ ششم
یک استعاره قبل از اینکه به شکل یک جمله یا عبارت در بیاید گسترده و مفصل بوده. شاید به همین دلیل میتوان آن را تعمیم داد.
مثلاً وقتی میگوییم توسعۀ شهری سرطان است همینجا تمام نمیشود.
استعاره کلمه به کلمه رشد میکند تا کامل شود.
باید بتوانیم تمام عوامل توسعۀ شهری را با عوامل سرطان تطبیق بدهیم و اصلاً شیرینی استعاره بازی به همین است.
نکتۀ هفتم
استعاره به یاری ما میآید تا بتوانیم یک موضوع پیچیده را بشکافیم و آن را قابلفهم کنیم.
حالا اگر خود استعاره آنقدر سنگین باشد که درک نشود چه؟
بهتر است سعی کنیم استعارههایی بسازیم که خودشان ساده و زیبا باشند چراکه خواننده ممکن است از خیر فهم و ربط آن بگذرد.
نکتۀ هشتم
برخی استعارهها بهطور مستقیم چیزی را بیان نمیکنند.
مثلاً ممکن است بگوییم بوی پول را از بیست کیلومتری حس میکند اما این فقط یک اشاره است.
در این نوع استعارهها زیبایی و جذابیت در این است که اجازه دهیم مخاطب خودش تشخیص دهد اما این خطر هم وجود دارد که از پیامی که میخواهیم بدهیم دور شویم.
نکتۀ نهم
گاهی استعارههایی مینویسیم که برای خودمان شفاف و زیبا و قابلفهم هستند اما خواننده هر چه چشم و گوش تیز میکند از آن چیزی سر در نمیآورد.
اگر در شعر و متنهای ادبی از استعارههایی استفاده کنیم که گاهی سخت هستند مشکلی نیست که خواننده کمی هم به خودش سختی بدهد اما اگر بهقصد توضیح موضوعی خاص از استعاره کمک میگیریم باید طوری باشد که خواننده بتواند آن را درک کند.
پس لازم است که خودمان را بهجای او بگذاریم و سعی کنیم استعارههایی بنویسیم که هم برای خودمان و هم برای مخاطب قابلدرک و فهم باشد.
نکتۀ دهم
عشق من به تو غذایی است که تاریخمصرف آن گذشته.
عشق من به تو زامبی است. مرده اما راه میرود.
این دو جمله هر دو استعارههایی مجزا هستند اما اگر بنویسیم:
عشق من به تو زامبی است، مرده و تاریخ انقضای آن گذشته.
دوتا استعاره را با هم مخلوط کردهایم.
یک استعاره در استعاره دیگر جای گرفته.
بدترین نوع استعارهها همین استعارههای مخلوط هستند. خواننده باید کلی فکر کند و استعارهها را از دل هم بیرون بکشد که گاهی اصلاً ممکن نیست و باعث سردرگمی میشود.
نکتۀ یازدهم
دندانهایش مرواریدی بود در صدف دهانش.
دلش از سنگ است.
ازایندست استعارهها دیگر کلیشه شده و اصطلاحاً به آن استعارۀ مرده میگویند.
چون دیگر به ذهن خواننده آنقدر آشنا هستند که حالت استعاری خودشان را از دست دادهاند.
بنابراین سعی کنیم همیشه در پی ساختن استعارههای جدید باشیم تا ذهن خواننده به چالش بیفتد و با متن درگیر شود.
با دوری کردن از کلیشهها میتوانیم به چنین خلاقیتی دست پیدا کنیم.
نکتۀ دوازدهم
آسمان وقتی صاف است و نهایتاً چندتکه ابر توی آن میچرخد برای همۀ ما عادی است.
اما وقتی رعدوبرق اتفاق میافتد یا رنگینکمانی شکل میگیرد هیجانزده میشویم و از زیبایی آن به وجد میآییم.
فعلوانفعالاتی رخ میدهد که این پدیدههای شگفتانگیز را رقم میزند.
نوشته هم همینطور است. روال عادی خودش را طی میکند و کلمهها کنار هم رژه میروند که سروکله استعاره مثل رعدوبرقهای قبل باران بهاری پیدا میشود.
استعاره باید بهاندازۀ توی نوشته استفاده شود.
تکیه کردن به آن برای ایجاد فریبایی کافی و درست نیست.
باید بدانیم مثل رنگینکمان کجای نوشته آن را بیندازیم تا بیشتر خودش را نشان بدهد.
بهتر است استعاره همینقدر غیرمنتظره باشد تا سحر و جادوی آن خودش را نشان دهد.
نکتۀ سیزدهم
استعارهها صدا و آهنگ و زیبایی خودشان را به متن قرض میدهند.
استعارههایی که انتخاب میکنیم یا میسازیم میتوانند خشن، سخت، زیبا، لطیف، عجیبوغریب یا خندهدار باشند.
استعاره میتواند امضای ما پای نوشته باشد و یکتنه داستان را پیش ببرد.
بنابراین مهم است استعارههای ما استحکام لازم را داشته باشند.
نکتۀ چهاردهم
استعاره به توصیف اشخاص و تصویری که میخواهیم از آنها ارائه دهیم کمک زیادی میکند.
مثلاً همینکه میگوییم فلانی سرش را مثل کبک توی برف کرده یعنی داریم یکی از ویژگیهای او را بیان میکنیم.
به همین ترتیب میتوانیم شخصیتهایی که در متن داریم را در نهایت ایجاز توصیف کنیم.
نکتۀ پانزدهم
استعاره بخشی از توصیف است و ما زمانی از آن استفاده میکنیم که چیزی در متن پیش نمیرود یا میان کلمهها گیر کردهایم.
هیچوقت هر خانه در یک شهر را توصیف نمیکنیم تمرکز ما روی خانهای است که اتفاق خاصی در آن افتاده، قتل، خودکشی، تولد یک بچه، ماجرای عاشقانه یا…
یعنی یک خانۀ متفاوت را توصیف میکنیم.
استعاره هم همینطوری عمل میکند.
وقتی میخواهیم چیزی جدید یا متفاوت را بگوییم به استعاره روی میآوریم که به خواننده نشان میدهد چه چیزی مهم است و چه چیزی نیست.
نکتۀ شانزدهم
استعاره بخشی از مغز ماست نهفقط نویسندهها بلکه مغز همۀ انسانها.
حقیقت جالبی که در مورد استعارهها وجود دارد این است که ذهن ما تفاوت بین بیان واقعی و استعاری را میداند درعینحال مغز به استعارههایی که او را به واقعیت میرساند پاسخ میدهد.
نکتۀ هفدهم
استعاره باید از تمامی حواس برای تصویرسازی استفاده کند نهفقط حس بینایی.
نکتۀ هجدهم
میتوانیم خیلی راحت تفکر استعاری را تحریک کنیم.
پیادهروی، نگاه کردن به پدیدهها با دقت، لمس اشیا، بوییدن، تصور و تخیل.
بعد سعی کنیم اتفاقاتی که در اطرافمان میافتد را به هم ربط دهیم.
حتی خوابیدن و نفس کشیدن.
مثلاً جولیا کامرون میگوید: نوشتن مثل نفس کشیدن است.
نکتۀ نوزدهم
یکی از راههای تقویت ذهن برای ساختن استعاره خواندن هر چه بیشتر شعر است.
فرقی نمیکند چه شعری و از که اما شعرها پر از استعارههای ناب هستند.
بعد سعی کنید با الهام از آنها استعاره بسازید.
نکتۀ بیستم
استعاره هنر نویسنده است. با آن میتوان رنگ پاشید به نوشته و دنیای ذهنی مخاطب.
کافی است ذهنمان را پرواز دهیم و شروع کنیم به نوشتن استعاره.
مهم نیست چند تا و چقدر، مهم این است که بتوانیم استعاره بسازیم.
این کار فقط نیاز به تمرین دارد.
همینالان شروع کنید.
خانم شریفی ناز قلمت. مناسب بود واون رو کپی می کنم اگه اجازه بدید و از اطلاعات مهمی که بیانگر بینش خود شماست نشان دادن اطلاعات شما در نوشتن است. ولی بنظر من،شاید غلط باشه ولی تا کسی این نمونه کار ها را یاد نگیره و از نوشتنش لذت نبرده بهش نمی گن نویسنده. البته به قول شما باید یاد گرفت. منبعی برای اموزش دارید معرفی می کنید.ممنون
استفاده از استعاره در نوشته مثل استفاده از ادویه در غذاست.
همان طور که غذا با ادویه خوش آب و رنگ می شود و شوق و ذوق خورنده را تحریک می کند و باعث لذتش می شود
بهره بردن از استعاره نیز باعث می شود که خواننده میخکوب نوشته شده و لذت کافی و وافی را از نوشته ببرد.
همان طور که استفاده بیش از حد از ادویه، بر روی طعم و مزه غذا تاثیر منفی می گذارد ،استفاده بیش از حد از استعاره هم ممکن است آن خاصیت رنگین کمانی یا رعد و برقی که در نکته دوازده بیان کردید را کمتر کند.
هر آشپزی برای خودش فوت و فن هایی دارد که در هنگام طبخ غذا از آن بهره می برد و باعث خوشمزه تر شدن آن می شود و این مهارت به مرور زمان و با تمرین به دست آمده است ،درست مثل نوشته های نویسنده ای که استعاره را درست و به موقع چاشنی نوشته اش می کند.
باقی بقایت
به به آقای مهدیزادۀ عزیز و خوشصدا
خب این هم یه استعارۀ جذاب در باب استعاره
درود بر شما