چگونه تأثیرگذار باشیم؟
مادرم و حتی پدرم هیچگاه به من نگفتند نماز بخوان، موهایت را بپوشان، چطور حرف بزن، این کار را بکن و این کار را نکن.
شاید چون هر دو داستانگوهای خوبی بودند برایم قصّههایی میگفتند که مرا جذب کند. مرا به فکر وادارد و بتوانم راه درست را تشخیص دهم.
حالا هم که هرکداممان از آب و گل درآمدهایم و زندگیمان شکل گرفته، هرگاه پدرم میخواهد نکتهای را به ما متذکر شود شروع میکند با قصّه گفتن و اینطوری ما را در مسیر هدایت میکند.
این روزها یا شاید هم روزهای پیشازاین دوست داشتهام و دارم که داستان بگویم. داستان بخوانم و داستان بشنوم.
وقتی چیزی که در ذهن داریم را مستقیم و با قاعده میکوبیم توی صورت مخاطب نهتنها او را از خودمان دور و بیگانه میکنیم، که نتیجهای هم نمیگیریم.
در این زمانهای که هستیم، سخنرانها، مدیران، مادران و معلمان در هر صنف و دستهای تلاش میکنند با داستانها راه نشان دهند.
داستانگویی یک راه ظریف اما قدرتمند است.
با گفتن داستان میتوانیم ارزشها و رفتارها را بدون ضربه زدن یا تحکم به دیگران نشان دهیم.
آدمها داستانها را دوست دارند.
اما شاید ازآنجاکه قصّهگویی را مربوط به عصر مادربزرگها میدانیم برای شنیدن و پاسخ دادن به داستانها کمی سختگیر هستیم.
وقتی میخواهیم سخنرانی کنیم یا برای جمعی راجع به موضوعی حرف بزنیم و توضیح دهیم معمولاً دو راه داریم:
- با دادههای خشک و آمارهای خسته کنند بحث را پیش ببریم
- در قالب داستان اطلاعاتی را به مخاطبان بدهیم و پیاممان را منتقل کنیم.
شاید اگر از آنها سؤال بپرسید هم گزینۀ دوم برایشان جذابتر باشد.
داستانگویی میتواند یک روش برای انگیزه دادن و الهام بخشیدن باشد.
وقتی قصّۀ اتفاقهای خوب و مسیرهای سخت و نتایج خارقالعاده را تعریف میکنیم به مخاطب اجازه میدهیم وارد دنیای ما شود و تصمیم بگیرد قهرمان بعدی خودش باشد.
ممکن است احساس کنیم داستان خوبی برای گفتن نداریم اما هرکسی هزاران داستان نگفته در وجود خودش دارد و میتواند از طریق آنها در کار و حرفه و زندگی با دیگران ارتباط برقرار کند.
بیایید حالا که به اینجا رسیدیم ببینیم برای تعریف کردن داستان چه گامهایی لازم است تا بهاندازۀ کافی تأثیرگذار باشیم:
۱
دلیل ما برای داستان گفتن چیست؟
وقتی میخواهیم داستانی را تعریف کنیم به موضوع آن توجه داشته باشیم.
مسلماً داستانی که در یک مهمانی خانوادگی تعریف میکنیم با آنچه در سخنرانی کسبوکار میگوییم متفاوت است.
۲
با چه کسی صحبت میکنیم؟
مخاطبان داستان ما چه کسانی هستند و چه گروه و طیفی را شامل میشوند؟
مثلاً ممکن است خاطره زمین خوردنمان در خیابان را برای دخترخاله و عمه تعریف کنیم اما روند سخت پایاننامه را برای استاد یا همکلاسیمان.
۳
دربارۀ چه کسی حرف میزنیم؟
مهم است که از چیزی بگوییم که تجربه کردهایم یا به چشم دیدهایم.
هر چه داستان به زندگی ما نزدیکتر باشد برای دیگران باورپذیرتر بوده و تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.
اما ممکن است گاهی بخواهیم نکتهای را بگوییم که با ساختن یک قهرمان برای مخاطب بهتر و بیشتر جا میافتد که در این حالت میتوانیم از تخیلمان استفاده کنیم.
چالشهایی که با آنها روبهرو بودهایم، درگیریهایی که تجربه کردهایم یا دیدهایم، تصمیمگیریهای سخت و… همه میتواند موضوعاتی باشند برای قصّه گویی.
هر تجربۀ دردناک یا شیرین داستانی دارد که میتوانیم در گنجۀ ذهنمان نگه داریم تا آنجا که باید بیرونش بکشیم.
۴
داستانها را از کجا پیدا کنیم؟
داستانگویی با آگاهی آغاز میشود.
کافی است از همینالان چشمهایمان را باز کنیم و گوشهایمان را تیز.
از جایی که قدم برمیداریم، صدایی که توی گوشمان میپیچد، اتفاقاتی که در محل کار میافتد، بچههایی که به مدرسه میروند.
هرروز میتوانیم داستانی به گنجۀ ذهنمان اضافه کنیم.
از تمام چیزهایی که بهظاهر پیشپاافتاده میآیند مثل ملاقات با یک دوست، تماشای مسابقۀ فوتبال، سفرهایی که میرویم یا زمین خوردنمان روی پلهها.
۵
چگونه از یک داستان استفاده کنیم؟
وقتی مطمئن شدیم که میخواهیم چه داستانی بگوییم بهتر است آن را بنویسیم.
نوشتن به ما اجازه میدهد قصّه را درست و خوب بیان کنیم و چیزی را از قلم نیندازیم.
اینطوری از جزئیات کند کنندۀ داستان هم پرهیز میکنیم و صدای مخاطب را درنمیآوریم.
داستانها ما را زنده میکنند.
همینطوری که داستان را مینویسیم سعی کنیم ببینیم چطور میتوانیم با حالات چهره و بدن تصویری زیبا از آن ارائه دهیم.
۶
ساختن داستان برای تأثیرگذاری بیشتر
همۀ داستانهای خوب ابتدا و میانه و انتها دارند.
و اینکه بدانیم کجا و چطوری و برای چه گروه مخاطبی داستان میگوییم.
غمانگیز است یا طنز یا حکیمانه و پر از نکات نغز.
به همین دلیل بهتر است از روی نوشتۀ خودمان بلند بخوانیم.
داستانگویی یک راه ارتباطی شگفتانگیز است که میتواند منجر به موفقیتی بزرگ شود.
شاید آنچه نوشتهام مربوط به سخنرانیها باشد اما یادگیری همین نکات میتواند تأثیرگذاری ما را در روابط دوستانه، عاطفی، خانوادگی و کاری هم بهتر کند و مسیری مشخص و زیبا رقم بزند.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
و البته در کنار همه این نکته ها به نظرم بهتر است که داستان ما نتیجه گیری را به عهده مخاطب بگذارد.
سلام آقا محسن
بله البته که با تحمیل و قالب کردن عقیده به زور موافق نیستم. داستان میگیم که مخاطب خودش راه خودش رو پیدا کنه. این یعنی اینکه نتیجه رو به خودش واگذار کردیم.
نکات خوبی گفتید ولی چگونه داستان سازی کنیم که ……
بله کاملا درست می فرمایین. در راستای مطلب خوب شما عرض کردم
ممنونم بابت راهنمایی بسیار خوبتون عالی بود
ان شاالله موفق باشید و مشخص است می شوید.
مفید بود