همه شاعریم

شاید فکر می‌کنی برای اینکه تو را شاعر بخوانند باید صد دفتر شعر را سیاه کرده باشی. یا در خلوت خود میان کتاب‌ها مدام شعر بخوانی.

قلم از دستت نیفتد و شعرِ تَر بتراود از ذهنت.

چه کسی است که دلش نمی‌خواهد شعر بگوید و شاعر باشد؟

وقتی از شاعر حرف می‌زنم نه لزوماً سعدی و حافظ و مولانا.

همه شاعریم اگر نگاه ما به زندگی شاعرانه باشد.

شعر در زندگی ما جریان پیدا می‌کند وقتی حتی قل‌قل قورمه‌سبزی روی گاز را زیبا ببینیم.

وقتی صدای بازی بچه‌های توی کوچه ما را به وجد بیاورد.

وقتی حتی همین گرمای تابستان هم عاشقمان کند.

وقتی برای هر چیز و هر اتفاقی در جهان معنا پیدا کنیم.

وقتی زندگی آن‌قدر جذاب باشد که یک لحظه را هم از دست ندهیم.

وقتی مدام در پی خلق کردن باشیم.

مگر نه اینکه شاعر مدام در ذهن خود زندگی‌های زیبا می‌سازد؟

اگر رونق و زیبایی را همه‌جا می‌بینی حتی در شوره‌زاری بی‌آب‌وعلف، تو هم شاعری.

اگر نگاهت را پرواز می‌دهی تا همۀ ابعاد جهان را ببینی، تو هم شاعری.

اگر رنج و مبارزه و ایستادگی باغ را در زمستان، و شکوفایی و فخرش را در بهار، باشکوه می‌بینی، تو هم شاعری.

اگر برای هر پدیده‌ای معنا می‌یابی و سراسر جهان برایت الهام‌بخش است، تو هم شاعری.

اگر دخترکی که بستنی قیفی‌اش را گوشۀ خیابان با لذت می‌خورد، گربه‌ای که آرام زیر درخت خوابیده، تقلای کرم خاکی توی باغچه زیر باران و لذت خواندن رمانی عاشقانه در یک بعدازظهر تابستانی را شعر می‌بینی، تو هم شاعری.

اگر صدای وزش باد، هیاهوی پرندگان، نجوای پدربزرگ بعد از نماز صبح، سوت قطار، شیهۀ اسب و گریۀ نوزاد پس از تولد را شعر می‌شنوی، تو هم شاعری.

اگر عطر نان گرم، طعم چای عصرانۀ مادر، نسیم اول صبح، بوی کاغذ کاهی کتاب، چمن خیس و خاک باران‌خورده را شعر حس می‌کنی، تو هم شاعری.

اگر با کلمه‌ها عشق‌بازی می‌کنی، هر واژه را با لذت می‌خوانی و هرکدام را با وسواس به کار می‌بری، تو هم شاعری.

اگر مرگ قناری دلت را می‌شکند و همدلی می‌کنی با پیرزنی که گوشۀ آسایشگاه چشم‌به‌راه فرزندانش نشسته، اگر شکستن شاخه گلی روحت را ترک ترک می‌کند، تو هم شاعری.


شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:

ما شعر زنده هستیم

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

در اینستاگرام با هم شعر بخوانیم

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *