چگونه بر اساس داستانهای شخصی یک پست وبلاگ بنویسیم؟
شاید با خودتان فکر کنید مگر ما چقدر داستان هیجانانگیز و تجربههای خارقالعادهای در زندگی داریم که از آنها برای نوشتن یک پست وبلاگ بهره بگیریم؟
نیازی نیست که حتماً اتفاقی عجیبوغریب افتاده باشد تا راجع به آن بنویسیم. همۀ ما داستانها و تجربههای شخصی زیادی داریم که میتوانیم آنها را با دیگران به اشتراک بگذاریم.
من در همین وبلاگ از سحرخیزی پدرم گفتم و خود انضباطی، داستانگویی مادرم و استعاره یا مسیر زندگی خودم از اقتصاد تا ادبیات.
وقتی شروع به نوشتن میکنیم دیگر همین تایپ کردن، غذا خوردن، بازی بچهها توی کوچه، صدای اذان مسجد محله، آواز خواندن پیرمرد همسایه و هر اتفاق ظاهراً سادهای را با عینک دیگری میبینیم.
زاویۀ دیدمان عوض میشود و روزمرگیها به تجربههایی شگفتانگیز تبدیل میشوند.
حالا میتوانیم یکی از اینها را انتخاب کنیم و بهعنوان تجربه و درسی که از آن گرفتهایم در قالب یک پست وبلاگ بنویسیم.
اما وبلاگ ما قرار نیست به دفترچۀ خاطرات تبدیل شود. بهتر این است که موضوعی را که قرار است از آن بنویسیم، با توجه به خط و مسیر اصلی وبلاگ، به یک تجربۀ شخصی پیوند بزنیم و آن را بسط دهیم.
یعنی تجربۀ شخصی صرف ممکن است تنها مخاطب را سرگرم کند. داستان ما زمانی میتواند یک پست خوب باشد که به یکی از دغدغههای مشترکمان با مخاطب پاسخ دهد. ذهنش درگیر شود و حس کند قصه برای او حرف و پیامی دارد.
برای مثال همۀ ما ترسهایی در زندگی داریم. اگر بهطور مشخص راجع به آن حرف بزنیم و نوشتۀ ما رنگ و بوی غر و ناله بگیرد نهتنها مخاطب را دلزده میکند بلکه او را از در خانه میراند؛ اما اگر همین مقوله را بچسبانیم به کسبوکار، یا غلبه بر کمالگرایی یا کلاً طوری به آن خط بدهیم که پیامی در دل آن جای بگیرد برای خواننده جذابتر است.
شاید اینطوری فرم خوبی باشد که با شرح داستان خودمان مفهوم موردنظر را بشکافیم و بعد به بیان نتیجه و نکتهها یا درسی که از آن گرفتهایم بپردازیم.
چه داستانهایی را میتوانیم در وبلاگ بنویسیم؟
- کشف شخصی
اینکه چطور یک از یک ماجرا درس گرفتهایم و تجربۀ ما به چه صورت بوده است. بهاینترتیب مخاطب احساس نزدیکی بیشتری به ما خواهد داشت.
- تصویرسازی
میتوانیم داستانهایی را بگوییم که بهظاهر هیچ ربطی به موضوع ندارند اما درواقع یک اصل و مفهوم را مطرح میکنند و تنها با تصویری که غیرمستقیم در ذهن مخاطب میسازیم او را با خودمان همراه کنیم.
- شکست و موفقیت
قصۀ کامیابیها الهامبخش و شکستها آموزنده است. بهخصوص اگر مسیر طی شده و درسهایی که از ناکامیها گرفتهایم را شرح دهیم.
- مطالعات
حرف زدن از کتابهایی که خواندهایم، نحوۀ آشناییمان با آنها و برداشتمان از چیزی که خواندهایم، یا ارتباط برقرار کردن با نویسندهها و نکاتی که از آنها چه درزمینۀ محتوایی چه نثر و شیوۀ نگارش یاد گرفتهایم هم برای خواننده جذاب است هم او را ترغیب به پیگیری کتابها و آثار نویسندگان مختلف میکند.
- تخیل
گاهی لازم نیست حتماً داستانی واقعی را تعریف کنیم و از آن نتیجههای آنچنانی بیرون بکشیم. میتوانیم از تخیل خودمان استفاده کنیم و قصهای مرتبط با آنچه میخواهیم بگوییم، بسازیم.
- مشارکت
میتوانیم از خوانندگان وبلاگ بخواهیم داستانها و تجربیات خودشان را با ما به اشتراک بگذارند؛ یعنی یک پست دوطرفه. حتی گاهی از قصههای آنها برای نوشتن پست استفاده کنیم.
- گروه
اینجا داستانها از حالت کاملاً شخصی خارج شده و به فعالیت یا کارکرد و تجربههای گروه یا صنفی که در آن فعالیت میکنیم تعلق دارد.
اینها مواردی بود که فکر میکردم به داستانگویی برای نوشتن پست وبلاگ کمک میکند.
پیشنهاد شما چیست؟
وبلاگ ما قرار نیست به دفترچۀ خاطرات تبدیل شود.
جمله کاملا درستی را مطرح کردید
شاید برای کسانی که در ابتدای وبلاگ نویسی هستند سمت و سوی مطالب وبلاگ قدری به سوی نوشتن خاطرات متمایل شود ولی بالاخره هر کس جهت نوشتن خود را درمیابد و وبلاگ او به سایتی هدفمند تبدیل میشود.
نکات کلیدی و قابل توجهی را بیان کردید.
پایدار باشید
پس این یعنی الان منی که تازه وبلاگ نویسی رو شروع کردم اشکال نداره که پست هام شبیه خاطرات مسخره روزمرگی هامن ؟ یعنی بعدا درست میشه ؟ یا که این به خاطر اینکه که میخوام هر روز چیزی منتشر کنم (به این قضیه معتقدم که هرچند جفنگ باید نوشت و منتشر کرد تا یاد گرفت چطور باید نوشت و چه چیز را باید منتشر کرد درحقیت سبک و سیاق ادم دستش می اید ) و شاید گاهی اوقات مطلب مفید کم میارم و شروع میکنم به نوشتن خاطرات چرت و پرتم؟!
ستاره جان نوشتن خاطره و داستانهای شخصی خیلی خوبه. اما نباید نوشتهها صرفاٌ به این ماجرا محدود بشه. این جملۀ متن همین رو میگه «وبلاگ ما قرار نیست به دفترچۀ خاطرات تبدیل شود». برای شروع خوبه که بنویسی اما به مرور سعی کن بهشون جهت بدی و برای باز کردن مسائل مهمتر ازشون استفاده کنی.
موفق باشی ستارۀ پرانرژی
ممنونم زهرای دوست داشتنی …
دارم واقعا از شما یاد میگیرم…
این پست من و سر عقل اورد
شهلا پوران
علاقه زیادی به نوشتن دارم لطفا راهنماییم کنید
خانم شریفی حرف های شما درست. دیگه می خواهم نوشتن رو محدود کنم و از تجربیات و مطالب شما در روز مرگی نوشتن کمک بگیرم و متنی رو بنویسم که از نوشتنش لذت ببرم و این لذت رو با دیگران تقسیم کنم. تو هر مطلبی که می نویسید یه چیز جدید یاد می گیرم ، می شه ساعت ها بهش فکر کرد و از این تجربه صحفه ها نوشت. ممنون بخاطر اینکه تجربیات تون را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار ما می گذارید.