۸ نکته برای فضاسازی در نوشته
«پنجره را باز کردم اما به هر چه نگاه میکردم چیزی نمیدیدم. سرما به پهلوهام چنگ زده بود و دندانهام را قفل کرده بود. صدای گاه و بی گاه سگها هیچ معنایی در آن تاریکی نداشت. گاهی سرفهای میکردند، اعتراضی هم نداشتند. گویی بخشی از زندگی است؛ مثل نفس کشیدن، لاییدن، گریستن.
درختها از سی درجه زیر صفر قد کشیده بودند به امید اینکه آفتاب طلوع کند، به امید بهار که شاید بیاید، به امید پرندگان که شاید بخوانند و من هیچ امیدی نداشتم.»
تماماً مخصوص-عباس معروفی
سرما، تاریکی، دندانهای قفلشده، بیاعتنایی و نادیده گرفتن زیباییها حس ناامیدی را برایم زنده کرد.
سرتاسر کتاب تماماً مخصوص عباس معروفی پر بود از این فضاسازیها طوری که با او همراه میشدم در گریهها، شکستها، استیصال و خستگیها و انگار من هم در قطب شمال از سرما یخ زدهام.
برای همۀ ما پیش آمده وقتی میخواهیم خبر بد یا خوشی را به کسی بدهیم یا رویدادی را تعریف کنیم زمینهسازی میکنیم و یکباره وارد اصل موضوع نمیشویم.
در نوشتن هم ماجرا از همین قرار است. نویسنده برای اینکه کلام تأثیرگذارتری داشته باشد و بتواند مخاطب را با خود همراه کند فضای مناسبی را ایجاد میکند.
فضا سایهای است که داستان در اثر ترکیب عناصرش بر ذهن خواننده میافکند. بهاینترتیب خواننده با حالوهوای حاکم بر نوشته درمیآمیزد. یعنی با مقدمه فرق دارد.
برای فضاسازی مناسب و درگیر کننده معمولاً از شگردهای متنوعی استفاده میکنیم که سعی میکنم اینجا به چند مورد از آنهایی که برایم جذاب و کاربردیتر است نام ببرم.
حواس پنجگانه
استفاده از بوها، صداها، جلوههای بصری یا سایر چیزهایی که به حواس پنجگانۀ ما ربط دارند میتواند صحنههای آشنا و زندهای ایجاد کند. کافی است بدانیم برای نشان دادن چیزی که میخواهیم، نگرانی یا ترس یا عشق و شادی از کدام حواس میتوانیم بهره بگیریم. برای مثال ترس را با صدای به هم خوردن در یا در هم پیچیدن باد میان شاخههای درختان حس میکنیم.
تصویر
با داشتن یک تصویر مشخص در ذهن برای توصیف جزئیات آن قدرت بیشتری داریم؛ یعنی زمانی که فضای صحنه و شخصیتها در ذهن ما شفاف باشد در نشان دادن آن به مخاطب و استفاده از کلمات، حسها، عبارات و تجربههای مشابه موفقتریم.
تخیل
جهان خیالی خودمان را وارد زندگی روزمره کنیم. برای فضاسازی قرار نیست بهطور مستقیم همهچیز را بنویسیم. گاهی توصیف مکانهایی که تابهحال ندیدهایم مثل یک جزیرۀ دورافتاده، موزهای که تابهحال نرفتهایم، جادهای که در آن قدم نگذاشتهایم عضلات ذهن ما را تقویت میکند تا فضاهای بکرتر و زیباتری خلق کنیم.
آبوهوا
چیزی که در رمان تماماً مخصوص توجه مرا به خود جلب کرد استفاده از تغییرات آب و هوایی برای توصیف حالات و روحیات شخصیت اصلی بود. باران، مه، برف سنگین و طوفان شاید در شهری مثل برلین طبیعی باشد اما وقتی در جریان قصه قرار میگیریم متوجه میشویم که چقدر بورانی که از بیرون به داخل خانه کشیده میشود با فضای دل و ذهن شخصیت داستان هماهنگ است.
محدودیت
برای اینکه مخاطب خسته و دلزده نشود و خودش را در فضای آشفتۀ قصه گم نکند بهتر است توصیفات اضافه که کمکی به نوشته نمیکند را حذف کنیم. نیازی نیست چیزی که در ذهن داریم را موبهمو و نقطهبهنقطه پیش ببریم. یک محدودۀ مشخص را با توجه به ایدۀ مرکزی نوشته در نظر بگیریم و با توجه به آن کلمهها را برگزینیم و جزئیات بصری را شکل دهیم.
زمان
گردش میان زمانهای مختلف را با خواندن کتاب «شب طولانی تیزدندان» حس کردم. این مورد چنان مرا با قصه همراه کرد که نمیتوانستم لحظهای چشم از آن بردارم. وقتی وقایع مختلف را در فصلها و روزهای مختلف سال به تصویر میکشیم تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت و البته باید بین این رفتوآمدها هنرمندانه ارتباط برقرار کرد.
بازی با زبان
فضاسازی فقط شرح دادن نیست. برای توصیف بهتر انتخاب کلمههای مناسب، استفاده از عبارات و ترکیبهای بکر، کوتاه و بلند نوشتن جملهها با توجه به موضوع فضا، ساختار متن و… اهمیت دارد. همۀ اینها میتوانند روند و بار احساسی نوشته را تحت تأثیر قرار دهند. ساختن واژه برای توصیف آنچه در ذهن داریم خیلی لذتبخش است.
گفتگو
پیش میآید که برای توصیف شخصیتها یا ترسیم فضایی با مشکل مواجه شویم. گاهی در این موارد گفتگو راهگشا است. البته قبل از آن مطمئن شویم که گفتگو به پیش بردن موضوع اصلی کمک میکند.
علاوه بر اینها میتوان از تمام ابزارهای شاعرانه مثل استعاره، نماد، تشبیه و… برای فضاسازی استفاده کرد.
سلام زهرای عزیزم
چند روزی بود که به اینجا سر نزده بودم. الان اومدم و با دیدن این همه پست زیبا واقعا ذوق زده شدم واقعا:) تک تکشون رو خوندم و لذت بردم. و مثل همیشه برام مفید بودن:) قلمت همیشه سبز عزیزِ دلم
سلام سهیلا جانم
کامنت خوبت بهم دلگرمی میده
خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم که منو همراهی میکنه.
موفق باشی عزیزدلم
عالی سپاس
درود!
امید همواره در پیشبرد اهداف و برنامههای نویسندگی موفق و خندان باشید.
از مطالب ارزشمند و خوب تان استفاده میبرم. هرازگاهی که مطالب تانرا میخوانم انگیزه و احساس فرح برایم دست میدهد و خود به خود وادار میشوم که بنویسم.
سلام اسحاق عزیز
خوشحالم که نوشتههای من برات محرکه.
امیدوارم توی این مسیر موفق باشی.
دوست داشتی بیشتر برام بنویس.
ممنونم، من همیشه در فضا سازی درگیر جزئیات هستم و ترس ازاین دارم که داستان را خسته کننده کند.
جزئیات اگر به اندازه باشه به روند داستان کمک میکنه و تصویر میسازه. موقع نوشتن درگیر این چیزها نباشید. در مرحلۀ بازنویسی میتونید موارد اضافه رو حذف کنید.
سلام من چند وقتی هست که شوع به نوشتن متن های احساسی می کنم ولی خشک هست نوشته هام به نظر شما برای اینکه خواننده رو جذب نوشته هام کنم چکار کنم؟؟
مارال عزیز. سلام.
اگر فکر میکنی نوشتههات خشکه بیشتر شعر و داستان بخون. با کلمههای جدید آشنا شو و اونا رو توی نوشتههات به کار ببر.
سلام زهرا جان خیلی عالی بود. من ۱۱سال دارم و میخوام بدونم چه جوری تو مدرسه انشا بهتر میشه یعنی میخوام انشام عالی باشه که معلمم خوشش بیاد
سلام فاطمه نازنین
سعی کن تا میتونی کتاب بخونی و هر روز چیزی بنویسی. حتی در حد چند کلمه. میتونی اینطوری شروع کنی: مثلا راجع به کتابهایی که خوندی، فیلمهایی که دیدی یا هرچیزی که میشه توصیفش کرد بنویسی. مثلا آشپزی مادرت.
واقعااااااا دستتون درد نکنه مطلبتون خیلی عالی بود