کاهش درد در شب طولانی تیزدندان
از آسیب مجدد به پا، درد امانم را بریده بود و نیمهشب نمیدانستم برای التیام آن چه کار کنم. نوشتن، بستن چشمها و فکر کردن، چرخیدن بین کانالهای تلگرامی، پشت سر هم شعر خواندن و… هیچکدام تأثیری نداشت. نه میتوانستم تکان بخورم و نه کاری انجام دهم که مرا آرام کند.
مستأصل و ناامید، کتابی که مدتی است مشغول خواندن آن هستم را به دست گرفتم.
شب طولانی تیز دندان قصۀ گیرا و سیالی دارد و طوری خواننده را به دنبال خود میکشد که درد که هیچ، آدم خودش را هم فراموش میکند.
چنان غرق در کتاب بودم که تا زمانیکه قصد بلند شدن از جایم را نکردم، متوجه درد عمیق چند ساعت قبل نشدم.
کتاب خواندن همیشه بیش از نوشتن به من آرامش میدهد و نوشتن بیش از کتاب خواندن به من امنیت.
کتاب به ظاهر داستانی خشک و سیاسی دارد اما به زیبایی تراژدی انسان و جامعۀ انسانی را به تصویر میکشد. فارغ از اصل داستان، نوع نثر و جابهجایی زمان و مکان نوشته با ظرافت زیاد، جذابیت آن را دو چندان کرده است.
داستان غافلگیری و ترس و هیجان زیادی با خود دارد و همین باعث میشود برای خواندن آن بیقرار باشیم.
در ادامه بخشهایی از کتاب را نقل میکنم:
*…خاطرهها را اگر از آدمها بگیرند، انگار تمام آرزوها و آرمانهایش را هم گرفتهاند…
*…برای دیدن بعضی چیزها در بعضی مواقع بهتر است آدم به آرمانی اعتقاد نداشته باشد تا دچار خشکمغزی نشود…
* …بعضی از حرکتها ارزششون توی زمان خاص خودشون ارزشگذاری میشه. بعد هیچ چیزی نمیتونه، هیچ حرکتی نمیتونه، هیچ کاری نمیتونه اونو خنثی کنه.
*دختری که در ابتدای جوانی با آن آرزوها و لطافت روح، این همه قدم پیش بگذارد، اما نتیجهای از کارهایش نبیند، طبیعی است که از مردی مثل من سر بخورد و حتی از او کینه به دل بگیرد و عشقش تبدیل به نفرت شود…
شب طولانی تیزدندان/خورخه کاره راگومز/ترجمه بیژن نیکبین/نشر نیلوفر