کلید زندگی بهتر
این نوشته حاصل مرور هزار کلمههای روزانه است و دغدغههایی که مدام و خط به خط تکرار شده. تلاش برای درک صحیح از شخصیت خودم مثل نقاط قوت و ضعف، افکار، احساسات، انگیزهها و افکار.
به گمانم نتیجۀ این تمرکز روی ابعاد مختلف شخصیتی درک بهتر دیگران و بهتبع آن نگرش و بازخورد آنهاست. هر چه بیشتر پیش میروم با زوایای پنهانی از وجود خودم آشنا میشوم که تابهحال آنها را ندیده بودم و این نکتۀ مثبتی است برای بهبود فردی؛ که بهمرور بتوانم نقاط تاریک و زمخت درونیام را صیقل بدهم و شفافشان کنم.
خودآگاهی هیچوقت بهطور کامل اتفاق نمیافتد و با گذشت زمان لایههای درونی ما آنقدر جابهجا میشوند که مجبوریم با تغییر شرایط و سنجیدن واکنشمان نسبت به رخدادهای تازه دوباره با خودِ جدیدمان روبرو شده و همگام با دگرگونیها به واکاوی خودمان بپردازیم.
هر چه بیشتر برای خودآگاهی و توسعۀ آن وقت بگذاریم میتوانیم تغییرات بهتری را در احساسات، اعتقادات، افکار و هر چه که نیاز به تجدیدنظر دارد ایجاد کنیم و بهتبع آن فرصتهای جدیدی را در زندگی خودمان به وجود بیاوریم.
چیزی که در این روند ممکن است برای ما عیان شود تصویری است که از خودمان داریم. چقدر برای خودمان ارزش قائلیم؟ ایدهآلهای ما چیست؟ جایگاه اجتماعی ما به چه صورت است؟ هرچند ممکن است تصویری که در ذهن ما نقش میبندد تحت تأثیر اطرافیان، بهخصوص خانواده باشد اما باید تلاش کنیم به یک طرح منحصربهفرد و واقعی برسیم؛ یعنی رفتار فعلی ما در مقابل ارزشهایمان قرار میگیرد.
گاهی وقتی رفتار خودم را بهخصوص در روابطم حلاجی میکنم متوجه میشوم در بعضی موارد ذهنیتی که دیگران دربارۀ من ایجاد کردهاند با چیزی که به آن رسیدهام خیلی متفاوت است. دیدگاهی که نسبت به خودمان داریم بهوضوح روی رفتار و تصمیمگیریهای ما تأثیر میگذارد.
وقتی روی نقطههای مختلف شخصیت خودمان دست میگذاریم و متمرکز میشویم، مثلاً خشم، هیجان، دلخوری، عصبانیت و هر چیزی که میتواند ما را تا مدتی بیازارد به عوامل درونی و بیرونی آن پی میبریم. جالب است که بهمحض اینکه در نگرش ما تغییری ایجاد میشود در رفتارمان نیز خودش را نشان میدهد.
توجه به رشد مداوم و تکامل که با یادگیری در همه حال دستیافتنی است به روند خودآگاهی سرعت میبخشد. گاهی مهارتهای جدید و متنوع یاد بگیریم. هنر، ورزش، زبان جدید و…
همین طور که تغییرات رفتاری و شخصیتی ما نمایان شود دیگران عکسالعمل نشان میدهند و پنجرۀ دیگری به روی ما باز میشود.
یک نکتۀ دیگر هم که فکر میکنم به خودآگاهی کمک میکند این است که وقتی تنها، عصبانی، پراسترس، مضطرب یا ناراحتیم چطوری با خودمان حرف میزنیم. مثلاً من وقتی خیلی استرس دارم بیوقفه شعر میخوانم. به کلماتی که استفاده میکنیم و لحنی که داریم دقت کنیم. تغییر بعضی خودگوییهای منفی به مثبت حتی اگر یک کلمه هم باشد میتواند تأثیر خیلی مهمی روی ما و تمام روابطمان بگذارد.
برای رسیدن به خودآگاهی بهتر است خودمان را بیشتر بفهمیم. نقاط ضعف و قوت خودمان را که بشناسیم با کمرنگ و پررنگ کردنشان میتوانیم درک بیشتری از دیگران داشته باشیم و در مواجهه با مشکلات تصمیمات مناسبتری بگیریم.
برای دیدن بازتاب افکار درونیمان راه مناسبی پیدا کنیم. من نوشتن را انتخاب کردم که شاید بهترین و سریعترین و قابلاتکاترین باشد.
قبل از این با خودم حرف میزدم. آنقدر که سرگیجه میگرفتم اما حرف زدن حتی اگر ضبط هم شود قدرت کلمههای روی صفحه را ندارد.
اشتباهات خودمان را، هرچقدر کوچک بپذیریم و بازگو کنیم. احساس میکنم بعد از این کار اعتمادبهنفس بیشتری خواهیم داشت.
داستان زندگی خودمان را بدانیم و هویتمان را شکل بدهیم. (+)