چرا شاعران شکست میخورند؟
پیشنوشت:
شعر و شاعران مجموعهای است از مقالهها و نقدها و مصاحبههای محمد حقوقی از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷٫
تکۀ زیر را از اولین مقالۀ کتاب با عنوان کی مرده کی بجاست انتخاب کردم که بیربط به پست قبل هم نیست.
«…و مگر زندگی جز تکرار چیست؟ شب به روز و روز به شب برمیگردد، ما از هر جای کرۀ زمین که حرکت کنیم باز به همانجا میرسیم. خصوصیات روحی ما، کیفیت ادامۀ لحظات ما، تجارب فردی و روابط اجتماعی ما، همه و همه، نشاندهندۀ مدارات مخصوص و مجبور حیات ماست.
راه اصلی هر کس در همان خطی است که بر اصلیترین مدار زندگی او تعبیر میشود. خطوط دیگر فرع است.
اصلیترین مدار حرکت یک هنرمند، فقط و فقط بر گِردِ نقطۀ پرگار هنر اوست.
تفاوت میان شاعر و غیر شاعر در همینجاست. متشاعر در هر مداری که بود، زورش را میزند و شبه شعرش را میسازد لیکن شاعر واقعی هرگز چنین جرئتی را در خود نخواهد یافت. او در اغلب لحظات بر مدار اصلی است؛ و این اصل را خوب میداند که اگر در نگهداشتِ حالات خویش کوشا نبود تا چه پایه مشکل است که باز بر مدار اصلی گام نهد.
بزرگترین علت شکست یک شاعر، همین از مدار شعر و زندگی شاعرانه دور افتادن از یک طرف و از طرف دیگر در حصاری محدود، محصور بودن است.
شاعر واقعی همیشه شاعر است. او جوانی و پیری، تجرد و تأهل نمیشناسد. بر مدار شعر تا مرز مرگ پیش میرود و شعر او کتیبۀ همیشگی حیات ابدی اوست.»
حقوقی معتقد است بسیاری از شاعران در یک دورۀ مشخص خوش درخشیدند مثل پرویز ناتل خانلری، گلچین گیلانی، محمدعلی اسلامی ندوشن اما کمکم به دلیل خارج شدن از مدار و یا محصور شدن رو به زوال رفته و شکست خوردند.
فکر میکنم اگر میخواهیم در مدار شعر باقی بمانیم و شاعری همیشگی باشیم باید حواسمان به مداری که در آن حرکت میکنیم باشد. تفننی و مناسبتی نوشتن و مدام به فکر راضی نگه داشتن مخاطب بودن ما را از سرچشمههای خروشان شعر دور کرده و در کویر بیمعنایی سرگردان میکند.
خوب است که نرمنرم در مسیری که پیشگرفتهایم گام برداریم و درگیر نشویم با تندبادهای جامعه و آنچه زود میآید و زود هم از تکوتا میافتد.
همراه شدن با هیجانات هیچ عایدی جز سرخوردگی و خروج از مدار نخواهد داشت.