امنیت با نوشتن
نوشت: «تا هنوز انرژی جوانی در زهرا هست ، بیشتر بخواند بهتر است. بخواند و بخواند و بخواند»
حالا که به عقب برمیگردم میبینم با خواندن شروع کردم.
هر چه بیشتر میخواندم عطشم برای نوشتن بیشتر میشد و همین غرق شدن در کتابها قلم را میان دستانم جا داد و بعد ذهنم به مثابۀ کامپیوتری که دادههایش کلمهاند، واژه میگرفت و جمله میانداخت وسط صفحه.
اگر مدیر مدرسۀ جلال را نمیخواندم در همان نوجوانی، کی قصهای مینوشتم که در آن مدیری بودم بداخلاق و همۀ بچهها را کتک میزدم؟ حالا هر چقدر هم بیریخت و بدون شکل و شمایل.
یا وقتی به سرم زد زندگینامۀ مادرم را بنویسم، آنجا که قصۀ زندگی کوتاهِ هدایت را خواندم و گوش ندادم به نصیحتهاشان که نخوان چیزی از او. هر چند بچگانه و بی بَر و رو بود نوشتهام.
اصلاً از بس مولانا و سعدی و حافظ خواندم دلم خواست واژههایی که ساکت و آرام کنار هم ردیف شده بودند را به رقص در آورم.
رهایی برایم با ورق زدن کتابها رقم میخورد. هر جای زندگی که به بنبست رسیدم راهگشا و منجی من خواندن بود.
اما نمیتوانم نوشتن و خواندن را از هم جدا کنم و برای هر کدام مسیری مجزا در نظر بگیرم. تقدم و تأخر ندارند. کنار هم اثربخش و آرامشدهندهاند.
خواندن لازمۀ نوشتن است اما نمیتوان صبر کرد تا همۀ کتابهای دنیا خوانده شود و بعد دست به قلم گرفت. چرا هر چه با خواندنِ هر کلمه و جمله در ذهنم تداعی میشود را ننویسم؟ عشقِ نوشتن و بازی با کلمات را باید در خودم بکشم چون کم کتاب خواندهام؟ چرا یکی فدای دیگری شود؟ اصلاً چرا جدا میکنیم دو چیزی که با هم عجینند را؟
خواندم و میلِ نوشتن در من جان گرفت، نوشتم و افتادم پیِ قصه و کلمه و ماجرا و هر چیزی که میان صفحههای کتابها میشد یافت.
با این حال گفته بودم که کتاب خواندن همیشه بیش از نوشتن به من آرامش میدهد و نوشتن بیش از کتاب خواندن به من امنیت. (+)
چه خوبه که به این درجه از کتاب خوندن رسیدی که با کتاب خواندن به آرمش و با نوشتن به امنیت میرسی ولی چه بسا که حوصله خواندن کتاب رو نداریم فقط میگریم میزارم تو قفسه کتاب خاک بخوره .
خداوند زیبا و داناست و زیبایی و دانایی را دوست دارد
خداوند ما را دستور داده است به خواندن باإقرأ
در سوره علق
تا علم و آگاهی یابیم و با علم و دانایی از جهل و نادانی رهایی یابیم و به تفکر بپردازیم
و در آن وقت است حدیث زیبا ، رخ نشان می دهد و به زیبایی می گوید یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است
و این عشق است که اقیانوس وار می جوشد