چرا به کلمهها نیاز داریم؟
«هر کلمه یک چمدان است که ما ایدهای را در آن میگذاریم، و سپس آن را به شخص دیگری انتقال میدهیم.»
-ناشناس
نوشت: «تنبل شدی»
جا خوردم چون تنبلی برایم معنی ندارد و این واژه برای لحظهای مرا به فکر فرو برد.
همین ماجرای ساده من را بر آن داشت تا از کلمهها بنویسم، به خصوص که همیشه سر و کله زدن با آنها دغدغهام بوده.
شاید بتوان گفت اساس ارتباط و تعامل کلمه است. صرف نظر از عقاید و باورهایی که داریم رهبری یک رابطه به عهدۀ کلمه است.
از این جهت که اگر واژهای نباشد هیچگاه نمیتوانیم یک رابطۀ مشخص با کسی، چه اعضای خانواده یا دوستان داشته باشیم.
یا کسبوکاری راهاندازی کنیم.
حتی سیاستمداران و دولتمردان برای اقناع مردم از ابزار کلمه استفاده میکنند.
از این رو کلمات بخش مهمی از زندگی ما را تشکیل میدهند. اما شاید چون زیاد از آنها استفاده میکنیم و حتی در زمان سکوت هم هنگام فکر کردن یا حرف زدن با خودمان دست به دامان کلمات میشویم، ارزشمندی آنها از نگاهمان پنهان مانده است. اکثر ما تنها برای نوشتههای خیلی رسمی یا مقالههای علمی و سخنرانیهای مهم به کلمهها دقت میکنیم فارغ از اینکه در گفتگوهای روزمره همین واژهها چه تأثیر بسزایی دارند. از صحبت کردن با فراش مدرسه تا مدیر کل یک شرکت بزرگ تحت تأثیر کلمات است.
برای همۀ ما پیش آمده که از طرف دیگران قضاوت شدهایم یا یک حرف ساده قلبمان را به درد آورده و یا برعکس، انرژی زیادی در ما برانگیخته.
کلماتی که بر زبان جاری میشوند از قلب ما سرچشمه گرفتهاند و آنچه درونمان میگذرد را نمایان میکنند. حالا چه صدا شوند و یا بر کاغذ نگاشته.
پل تریپ میگوید: «شما هرگز در زندگیتان حرفهای خنثی نگفتهاید»
کلمات مانند چکش هستند. میتوانیم با آنها چیزی را بسازیم یا بشکنیم. این ما هستیم که باید انتخاب کنیم یا تشخیص دهیم که چکش به دست به کدام سو برویم.
یک مثل قدیمی اظهار میکند که: «چوبها و سنگها ممکن است استخوانهایم را بشکنند، اما کلمات هرگز نمیتوانند به من آسیبی برسانند». در حالیکه گاهی اوقات کلمهها بیشتر از هر چیزی به آدمها صدمه میزنند. آنها میتوانند ما را تحت تأثیر قرار بدهند، الهامبخش باشند یا به چشمانمان اشک بنشانند.
وقتی به وسیلۀ کلمهها موفق به برقراری ارتباط و تعامل نمیشویم روزمان نمیگذرد. نه به این معنا که حرف نزنیم بلکه استفاده از کلمات به طور مؤثر و نتیجهبخش.
حالا در کسبوکارها کلمه چطور خودش را نشان میدهد؟
برای مثال گوگل را در نظر بگیرید. یک شرکت طبقهبندیشده بر اساس کلمات. آن جا اطلاعاتی مثل فیلمها ، عکسها ، اسناد ، نقشهها و… سازماندهی میشود. یک سند ممکن است کلمات زیادی داشته باشد اما هستۀ آن بر یک واژه یا عنوان اولیه متمرکز شده است و بر اساس جستجوی یک کلیدواژه در اختیار ما قرار میگیرند.
در واقع معنا و ارزش کلمهها بسته به نیاز و تقاضای واقعی آنها است. مثلاً یک فرد مبتلا به سرطان به این واژه حساس شده و هر جایی که اطلاعاتی از آن در دسترس است را میجوید در حالیکه قبل از آن شاید هیچوقت به ذهنش هم خطور نمیکرد.
کلمات خیلی ساده زندگی ما را تحت سلطه خود قرار دادهاند. آنها چشمانداز، عادتها، حالات و حتی نحوۀ استفاده از تکنولوژی را تغییر میدهند. شاید به ما کمک کنند یک دوست، محصول، شغل، همسر، توصیه یا حتی هدف زندگی خود را بیابیم.
مهم نیست چقدر و چندین واژه در ذهن داریم، قدرت واقعی در کلمههایی است که استفاده میکنیم. این چیزی است که به توسعۀ شخصی و گسترۀ ارتباطاتمان کمک میکند. البته زمانی که کلماتِ درست در زمانِ مناسب به کار برده شوند. کلمات درست در زمان اشتباه به اندازۀ واژههای اشتباه میتوانند مخرب باشند و به همان میزان هم چیزهایی که ناخواسته بیان میشوند.
ما با کلماتی که روزانه به وفور و با دستودلبازی خرج میکنیم میتوانیم واقعیت خود یا دیگران را شکل دهیم.
همانطور که مایکل هیات میگوید:
«کلمۀ مناسب در زمان مناسب اثر میکند و باعث ایجاد تغییرات میشود. خوب انتخاب کنید.»
سلام زهرا جان
این متن انقدر خوب بود که دوباره خوندمش، یک بار از روش نوشتم.و چقدر درست اشاره کردی، به استفاده مناسب کلمات مناسب در مکان و زمان مناسب.
دقیقا انتخاب کلمات درست و مناسب در کنار هم جمله هایی رو تشکیل می دن که به افکار ما حس خوب یا بد منتقل می کنن.
پ. ن: تنبلی نکن زهرا جان!!! منتظر نوشته های خوب بیشتر در این زمینه هستم.
ممنونم از متن فوق العاده ات.
سلام سارای عزیز
ممنونم از لطف و محبتت
خوشحالم که این پست رو دوست داشتی
تصمیم دارم خیلی جدیتر و بیشتر راجع به این موضوع بنویسم و چه خوبه که تو هم علاقه داری.
بیشتر برام بنویس دوست خوبم.
استفاده از یک واژه ی درست در جای نادرست و بلعکس.
من تجربه تلخی در این مورد داشته ام.
واقعا واژگان می توانند مخرب یا مسکّن باشند
متن پرباری بود ??