ماهیت طنز چیست؟ شاخه‌های شوخ‌طبعی کدام است؟

پیش‌نوشت:

چند روز پیش در نشست نقد و بررسی کتاب بوقلمان، در محفل دگرخند، اسماعیلی امینی در خصوص معیارهای ارزیابی یک متن طنز صحبت کرد. از آنجا که این مبحث برای من خیلی جذاب و شنیدنی بود برداشت و فهم خودم از صحبت‌های ایشان را نوشته‌ام شاید برای شما هم خواندنی باشد.

اصل مطلب:

حرف مردم

همه می‌گویند طنز خوب طنزی است که حرف مردم را بزند. من می‌گویم بیان خواسته‌های مخاطبان بی‌شمار.

طرح مسائلی که به نظر خیلی جدی است. مثلاً طنزپرداز بنویسد گرانی پدر مردم را در آورده یا مسکن مهر به درد نمی‌خورد و بیهوده است.

هیچ تفاوتی میان این‌ها نیست که مثلاً رانندۀ تاکسی بگوید تو که طنزپردازی بنویس اسنپ کار ما را زار کرده یا اینکه دانشجویی بگوید تو که طنزپردازی بنویس چرا استاد دانشگاه به ما نمره نمی‌دهد. در مااهیت این‌ها هیچ تفاوتی وجود ندارد چرا؟

چون اگر نوشتۀ کسی که طنز می‌نویسد متکی به یک نظام منسجم اندیشه و نگاه تحلیل‌گر به مسائل انسانی نباشد دربارۀ هر چیزی بنویسد، هر چقدر هم که جدی باشد مضحک است.

همان چیزی که امروز در طنز مطبوعاتی داریم و خیلی رایج است. آن‌ها با موج‌ها حرکت می‌کنند. هر موجی که می‌آید مثلاً دو هفته پیش موج زلزلۀ کرمانشاه بوده و دو هفته بعد موج گرانی عوارض خروج.

دو هفته بعد هم معلوم نیست چه موجی درست کنند و درست هم می‌کنند.

طنزپرداز در واقع دنبال این موج می‌دود چون خودش هیچ نظام تفکری ندارد. هیچ نظام اندیشه‌ای ندارد. با نگاه او نگاه می‌کند.

خنده‌دار بودن

گاهی در میان استادها هم دیده می‌شود که می‌گویند هر متنی که خنده‌دار نبود اصلاً طنز نیست و هر متنی که خنده‌دارتر بود طنز بیشتری دارد. خنده‌دار هم به این معنی که بخوانم و قهقهه بزنم.

این معیار ارزیابی طنز نیست. نه به سلب و نه ایجاب. خنده‌دار بودن یکی از ویژگی‌های بعضی از متون است. تعدادی خنده‌دار هستند و برخی نیستند. متون خنده‌دار ممکن است طنز باشند و ممکن است هم نباشند. شاید متنی طنز نباشد اما خنده‌دار باشد. یعنی در هیچ جا نوشته نشده که متنی که خنده‌آور است لزوماً طنز است.

بی‌پروایی

چیزی که عموماً در بین جوان‌های طنزپرداز رایج است و معیار ارزیابی طنز شده این است که هر چه بی‌ادب‌تر و گستاخ‌تر و بی‌پرواتر باشند، نسبت به هر چیز، نه فقط مسائل اخلاقی و جن.سی، یعنی طنزپرداز خوبی هستند. اگر نوشت فلانی گاو است و او گوساله خیلی شجاعت به خرج داده و طنزپرداز خوبی است و اتفاقاً طنزپردازهایی داریم که از این طریق مشهور شدند.

چون خوب فحش می‌دهند بی‌پرواترند. این اصلاً مربوط به مسئلۀ سانسور و عرف و دین و این‌ها نیست. در هیچ جای عالم مجلات و مطبوعات و کتاب‌های معتبر طنز اساساً فحاشی، پرده‌دری و بی‌پروایی را به خود راه نمی‌دهند. چون کار هنری نیست، کار جدی نیست. کسی که کار جدی می کند فحش هم می‌دهد اما فحش خود را هنری می‌دهد نه با پرده‌دری.

کار هنری می‌کند و این‌ها از هم جدا هستند. یعنی آن‌ها که کارشان فحش دادن و افتضاح نوشتن است، حالا افتضاح اخلاقی یا سیاسی یا اجتماعی، را هیچ‌جا جدی نمی‌گیرند و به عنوان طنزنویس نمی‌شناسند.

عده‌ای می‌پندارند طنزپردازی که بدون فحاشی می‌نویسد می‌ترسد، نه نمی‌ترسد چون جدی است با زبان هنر حرف خود را بیان می‌کند. فقط حرف از ترس نیست.

گزندگی

بعضی خیال می‌کنند هرچه عصبانی‌تر یا هرچه گزنده‌تر نوشتی طنزپرداز خوبی هستی و اگر مطلب عصبانی و گزنده نبود تو لابد ترسویی.

به لحاظ علمی اگر بخواهیم بگوییم، معیار اصلی متن طنز نخست زبان و بیان است.

حتی موضوع نیست. ممکن است اصلاً موضوع بسیار ساده و پیش پا افتاده باشد. موضوع در طنز هیچ اهمیتی ندارد.

معیار دیگر نگاه است.

با چه نگاهی به موضوع پرداخته.

می‌تواند موضوع بسیار ساده‌ای باشد مثل مضر بودن آب‌نبات برای دندان‌ها تا مسائل بسیار جدی، مثل اینکه اگر ما مختار هستیم با علم خدا تناقض ندارد؟ یا اگر مجبوریم با تکلیف انسانی تناقض ندارد؟

اما هست کسی که این جدی‌ترین سؤال بشر را با بیان نازل و مبتذل می‌نویسد در حالی‌که موضوع خیلی جدی بوده و آدمی هست که موضوع بسیار ساده و پیش پا افتاده را چنان زیبا گفته که محظوظ می‌شویم.

آنچه مشترک است میان همۀ آن‌هایی که نظریۀ طنز نوشته‌اند و تحلیل  متون طنز کرده‌اند این است که بدون تردید کسی که نوشته‌اش متکی بر یک نظام اندیشۀ والا نباشد طنزنویس نیست هر چقدر هم که ظریف و  بانمک بنویسد و خنده و هیاهو ایجاد کند. هر متن طنزی که می‌خوانید باید به دنبال رگه‌های نظام اندیشه باشید تا بتوانید تشخیص دهید که آن متن طنز هست یا نه چون طنزپرداز متفکر است. عملۀ طرب نیست. خدمت‌رسان به مخاطبان نیست. طنزپرداز در همۀ عالم به عنوان یک متفکر شناخته می‌شود و خود یک نظام تفکر دارد. حالا چه ما نظام فکری او را قبول داشته باشیم یا نه. دارای نظام تفکری است که طبق آن حرکت می‌کند و همه جزئیات کارش وابسته به آن است.

در انتهای جلسه نیز به عنوان سخن پایانی گفت:

همۀ طنزنویسان با موضوعات روز و همیشگی مثل دعوای عروس و مادرشوهر یا رییس و کارمند برخورد می‌کنند تفاوت اینکه سطحی و دم‌دستی و غیر هنری بنویسد یا ارزشمند در این است که چقدر گرفتار معلول‌هاست و چقدر به علت‌های بنیادین توجه دارد.

مثلاً اگر رانندۀ تاکسی و مسافر با هم جدل می‌کنند چقدر به معلول می‌پردازد و خود وارد ماجرا می‌شود و چقدر به ریشه دقت می‌کند. یعنی این ماجرا بهانه‌ای برای پرداختن به ریشه‌ها می‌شود.

ریشه‌های مشترک در آثار تمام طنزپردازهای گذشته تا کنون وضعیت ناهنجار و مضحک انسان در جهان است. بنابراین هر اتفاق دیگری ، چه اتفاق سیاسی چه شهری و خانوادگی و… را دستاویزی می‌کنند برای اینکه بگویند انسان در این جهان در وضعیت طنزآمیز قرار دارد.

وضع انسان تراژیک است چون قدرت و خیال و تفکر و خلاقیت نامحدود دارد اما عالم محدود است.

حتی مثلاً اگر عاشق به وصال معشوق هم برسد تراژدی، مدتِ کوتاه با هم بودن است و در همان مدت کوتاه هم هزار مشکل وجود دارد.

یعنی عالم نمی‌گذارد که آب خوش از گلوی انسان پایین برود. گاهی خیلی ساده مثل بحث با کارفرما و گاهی عمیق چون مشکلات فلسفی و ذهنی. در هر صورت چیزی هست که عیش او را منقص کند.

انسان متفکر متوجه زوال آرزوهایش است.

اگر نویسنده بتواند این مسائل را وسیله‌ای برای نشان دادن وضعیت انسان در جهان کند طنزپرداز خوبی است و گرنه با هیجانات و همراه شدن با موج، تنها خودش را دست انداخته است.

 

 

یک نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *