نقش شعر در مسیر نویسندگی
نزدیک به یک ماه است که هر روز با دوستان کلاس نویسندگی شعر میخوانیم. این نوع خواندن شعر برای من که از کودکی با شعر زندگی کردهام لذتی متفاوت دارد. با وسواس بیشتری شعر میخوانم، با دقت بیشتری انتخاب میکنم و برای به اشتراک گذاشتن آن شوق و هیجان بیشتری دارم.
اما چرا هر روز، آن هم در کلاس نویسندگی شعر میخوانیم؟
معتقدم برای رسیدن به یک نثر خوب و فاخر و دلنشین علاوه بر خواندن نثرهای وزین، باید از مسیر شعر عبور کرد.
به گمانم در تمامی دورهها زبان شعر، زبان مردمی بوده که همۀ آلام و احساسات خود را با نوشتههای موزون بیان میکردهاند به این ترتیب شعر به زبان روزمره نزدیکتر است و هیجان وافری را در ما ایجاد میکند.
والاس استیونس میگوید: «تخیل تنها قدرتی است که انسان با آن بر طبیعت برتری دارد و شعر عالیترین نوع بروز این قدرت است»
پرورش ذهن و تقویت قدرت تخیل نه تنها خلاقیت ما را افزایش میدهد بلکه در نوع نوشتهها و نثر، فارغ از زمینۀ کاری، آشکار میشود. یک نویسنده به کلمهها نیاز دارد و انس گرفتن با شعر دنیای واژهها را وسیعتر میکند و قدم زدن در قلمرو خیال، ذهن او را برای نوشتن گرم.
برای اینکه تأثیر شعر را بر نثر ببینیم لازم است که شعر را بلد باشیم. خواندن و عبور از چند بیت شعر حس خوب و آرامش زیادی در ما ایجاد میکند اما بلد بودن شعر، وزن و آهنگ و لطافت را در نثر ما جریان میدهد.
بلد بودن شعر با فهمیدن آن تفاوت دارد. زمانی که بدون فکر و برنامهریزی ابیاتی که خواندهایم جای خودشان را در نوشتۀ ما باز میکنند یعنی شعر را بلدیم. چیزی که به وضوح در «شبهای روشن» سعید عقیقی دیده میشود یا نوشتههای بیژن نجدی و نصرت رحمانی. برای بلد بودن شعر نیازی نیست شاعر باشیم یا روز و شب شعر حفظ کنیم و از آنها رونویسی، بلکه باید وارد دنیای شعر شویم و بتوانیم حتی در مکالمات روزمره نیز از آنها بهره ببریم. یعنی شعر جای خودش را میان روزمرگیها پیدا کند.
شعر خوب بخوانیم، حتی اگر نمیخواهیم نویسنده چیرهدستی باشیم، حتی اگر به دنیای ادبیات علاقهای نداریم شعر را زمین نگذاریم چرا که تنها شعر است که میتواند با چند کلمه تا این حد به زندگی انسان نزدیک باشد.
من طبق قرار و علاقۀ همیشگیام هر روز شعر میخوانم و این روزها خوشحالم که با دوستانی اهل ذوق این کار را پیش میبرم.
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
سلام و درود بر زهرای عزیز.
زهرا جان ای کاش بیشتر درباره این بلد بودن شعر میگفتی. شاید از کم سوادی من در شعر باشد که منظورت را متوجه نشدم. منتظر آموختن از تو هستم.
پایدار باشی.
سلام به شهرزاد عزیز
از بلد بودن شعر چیزی که من خودم تعبیر می کنم اینه که شعر وارد زندگی ما بشه به طوری که بتونیم توی مکالماتمون از شعر استفاده کنیم بدون اینکه بخوایم راجع بهش فکر کنیم یا چیزی حفظ کرده باشیم یا جایی نوشته باشیم. یعنی جریان ابیات و تمثیل ها و استعاره ها و ….توی نوشته ها و حتی حرف زدن ها. من سعی می کنم چندتا نمونه خوب پیدا کنم و برات بفرستم.
درود بر شما. بسیار لذت بردم از نوشته تان. احسنت. به دنبال مطلبی بودم تا در گروه شعری که با دوستان و اقوام تشکیل داده ایم به اشتراک بگذارم ،چند روز پیش و به مناسبت سالروز درگذشت هدایت بزرگ،دست بر قضا مسیرم به سایت شما افتاد، و خط اول از نوشته ی شما را به عاریه گرفتم (معتقدم برای رسیدن به یک نثر خوب و فاخر و دلنشین علاوه بر خواندن نثرهای وزین، باید از مسیر شعر عبور کرد.) عذر خواهی می کنم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید. پاینده و سربلند باشید.
سلام
خواهش میکنم
خوشحالم که براتون مفید بوده و دوست داشتید نوشتۀ من رو.
موفق باشید.