چرا داستان‌گویی مهم است؟

اگر داستانی درون تو هست، باید بیرون بیاید.

-ویلیام فاکنر

 

داستان زندگی شما چیست؟

عادت‌های شما، رفتارتان، غذایی که می‌خورید، فعالیت‌هایی که انجام می‌دهید و…

شاید فکر کنید داستان فرمی خیلی عجیب‌وغریب است که تنها عده‌ای از پس آن برمی‌آیند؛ اما داستان ظرفی است که می‌تواند هر چیزی را درون خود جای دهد و نگه دارد.

یک رؤیا، یک تولد، مرگ، ازدواج، عشق و…

فکر نمی‌کنم در جهان چیزی وجود داشته باشد که نتوان برای آن داستانی ساخت.

نمی‌خواهم اینجا از بحث خشک و قواعد داستان‌نویسی مثل طرح و شخصیت و پی‌رنگ حرف بزنم.

می‌خواهم از چیزی بگویم که همۀ ما با آن بزرگ شده‌ایم و زندگی کرده‌ایم.

داستان‌هایی که مدام در لحظه‌های ما جریان دارد.

این روزها حتی کتاب‌های غیرداستانی را که می‌خوانیم همه داستان خودشان، موفقیت‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌هایشان را تعریف کرده‌اند.

وقتی من حتی برای فروش محصولم داستان خودم را می‌گویم، این پیام را به مخاطب می‌رسانم که من می‌توانم داستان زندگی دیگران را هم ببینم و بشنوم و درک کنم.

من هم مثل شما هستم.

در دوره‌ای که ما هستیم، داستان به یک سرمایه‌گذاری بزرگ و سودآور تبدیل شده طوری‌که همین‌که چشم باز می‌کنیم با خیل عظیم کتاب‌ها، فیلم و نمایش‌ها، آگهی‌ها، تبلیغات، مقالات و حتی داستان های کلامی و معمولی روبه‌رو می‌شویم.

وقتی از فرایند داستان و داستان‌گویی لذت می‌بریم پس می‌توانیم از آن در مسیر موفقیت هم استفاده کنیم.

خیلی از افراد چه حالا و چه در نسل گذشته به ثبت وقایع روزانۀ خود می‌پردازند که گاهی ممکن است هیچ‌کسی یک کلمه از آن را نخواند اما خلاقیت در همان‌جا هم مشغول به کار است.

نوشتن فقط برای خودمان یا افراد نزدیکمان، خودْ یک آزمایش درک زمان، فرم درست بیان، عزت و اعتمادبه‌نفس و راهی برای حفظ خاطرات است.

از دل همین‌ها کارهای بزرگی ثبت‌شده، مثل کتاب «روزها درراه» نوشتۀ شاهرخ مسکوب.

سهم خلاقیت در داستان‌گویی این است که اتفاقات، تصورات و هر چیزی که ممکن است به دیگران کمک کند یا به آن‌ها مسیری را نشان بدهد بیان کنیم.

به این معنی که با داستان‌گویی شبیه معلم می‌شویم.

مثل مادربزرگ‌هایی که با تعریف کردن قصه‌های قدیم گاهی راه حل می‌دهند برای مشکلات جدید.

برای داستان‌گویی لازم است همیشه به آنچه در حال وقوع است دقت کنیم.

به اشتراک گذاشتن جزئیاتی که اتفاق می‌افتد، حتی عجیب‌وغریب‌ترینشان می‌تواند زیبا و جذاب باشد.

وقتی ایده‌ای برای داستان‌گویی داریم می توانیم اجزای آن را مثل آجرهای بنای خانه روی هم بگذاریم و ساختمانی محکم بسازیم.

در این راه می‌توانیم خلاق و آزاد باشیم یا حتی ساختار جدیدی را شکل بدهیم.

با داستان‌گویی چشممان به روی دنیایی وسیع باز می‌شود و این می‌تواند دردناک یا شیرین باشد.

به این ترتیب است که داستان‌های ما زنده خواهند ماند.

 


شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:

اگر می‌خواهید داستان‌گوی خوبی باشید…

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

در اینستاگرام با هم شعر بخوانیم

۳ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *