راز ماندگاری یک اثر

شاید بتوان گفت توان آدمیزاد، آنچه به او ارادۀ حرکت، ماندن، حرف زدن، خندیدن و خلق چیزی را می‌دهد یک قدرت درونی متمایز با اشیاء و سایر موجودات است.

چیزی که از درون او را پیش می‌برد.

آدم‌ها همواره اندیشه‌هایی در سر دارند و در پیِ ابزاری هستند که آن‌ها را انتقال دهند. دراین‌بین یکی کلمه را انتخاب می‌کند و شاعر و نویسنده می‌شود، دیگری رنگ و نقاشی، قلم و جوهر، سنگ و پیکر.

برای انتقال چنین اندیشه‌ها و باورهایی دست به خلق کردن می‌زنند و هر چه پیامی که در پسِ ذهنشان بوده شفاف‌تر منتقل شود اثری ماندگارتر بر جای می‌ماند.

هنر جایی خودش را نشان می‌دهد که چیزی فراتر از دنیای بیرونی در درونمان متصور شویم و برای محقق کردن آن تلاش کنیم و این کار با یک‌بعدی بودن و توجهِ تام به دنیای مادی دست‌یافتنی نیست.

باید فراتر از واقعیت گام برداریم.

اغلب ما به شاهکاری مثل شاهنامه افتخار می‌کنیم که عجم را زنده کرده است؛ اما من فکر می‌کنم آنچه سال‌هاست شاهنامه را زنده نگه داشته نشان دادن جدال همیشگی انسان با درد و رنج‌های درونی و بیرونی است. قصه‌ای که همیشه گریبان‌گیر آدمی بوده و هست.

یا سعدی که آرمان‌شهر خود را در بوستان به تصویر کشیده. همان تصوری که دوست داشته به واقعیت بپیوندد. جایی که همدلی و همبستگی آدم‌ها در آن موج می‌زند.

انگار سعدی در گلستان واقعیت موجود را نوشته و بوستان چیزی است که درونش می‌جوشیده و خواستار تحقق آن بوده است.

همان تصوری که فاصله می‌اندازد بین کسی که دنیا را غیر از چیزی که هست نمی‌بیند و نمی‌خواهد، با آن‌که جهانی نو درون خود دارد.

مهم نیست که سعدی یا فردوسی و حافظ واقعیت فعلی و آنچه باید باشد را چگونه با کلمات بر صفحه ریخته‌اند، به گمانم چیزی که این آثار را ماندگار کرده میزان انتقال باورهایشان است.

 

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

۴ نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *