کلمات را آزار ندهیم

 

زنده‌گی برایم نامأنوس است از بس زندگی دیده‌ام. یا مگر می‌شود نوشت سنگ لاخ وقتی سنگلاخ باید باشد؟ حرف نیم‌فاصله و هکسره و بقیه را هم که نزن.

حساسیت من به کلمه‌ها و علاقه‌ام به ویرایش را تقریباً تمام اطرافیانم می‌دانند از بس مثل معلم املا چشمم تیز است و شاخک‌هایم چرخان در هوا برای تشخیص اشکالات نگارشی و املایی.

درست و زیبا نوشتن را همیشه می‌پسندیدم و این نکته‌سنجی از روزی که جدی و منسجم‌تر به کار نوشتن پرداختم بیشتر خودش را نشان داد.

تا جایی که وقتی نوشته‌های دوستانم را می‌خوانم حتی اگر نخواهم روی خوش نشان بدهم به اشتباهات تایپی و نگارشی و هر چه که هست مدام در دل صفحه مثل قلبی تپنده بالا و پایین می‌پرند و اگر چشمانم را هم ببندم آژیر می‌کشند انقدر که بالاخره توقف کنم و کلنجار بروم با کلمه‌ها.

همین‌جا بگویم که اصلاً با این حساسیت شیرین آزاردهنده مشکلی ندارم و حتی کیف می‌کنم. چون هم برایم لذت‌بخش است و هم مفید.

اما چرا این‌همه قصه گفتم؟

چون می‌خواهم از این به بعد به متن‌های دیگران کاری نداشته باشم مگر اینکه در سمت ویراستار آن را بخوانم. حالا وقتی زنده گی معنای جمله را به هم نمی‌ریزد و خللی به ساختار آن وارد نمی‌کند چرا نعره سر دهم و گریبان چاک کنم که آی خانم یا آقای نویسنده برایت متأسفم که انقدر املای ضعیفی داری و زندگی را برای خودم سخت کنم؟

حالا می‌خواهم وقتی کلمه‌ای نقش خود را به‌خوبی در متن ایفا می‌کند و آسیبی به معنا و مفهوم و انتقال مضمون نمی‌زند اگر شکل نوشتاری آن متفاوت است یا فاصله و نیم‌فاصله ندارد (به‌استثنای اینکه کلاً از نظر املایی غلط باشد طوری که به وجود واژه اصلاً شک کنم) به‌آرامی دست نوازشی بر سرش بکشم و پیِ بقیه متن را بگیرم.

به پیکار با کلمات نروم و بنای رفاقت دیرینه‌مان را به خاطر دو تا فاصله و نیم‌فاصلۀ تازه به فارسی رسیده از بیخ و بن بر نکنم.

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *