مادر! را نبینید

فیلم خوب که می‌بینم دلم می‌گیرد از اینکه خودم را سال‌ها از تماشای بعضی فیلم‌های حیرت‌آور محروم کرده‌ام.

اما حالا که به فیلم دیدن روی آورده‌ام دلم می‌خواهد فقط آن‌هایی را ببینم که وقتی تیتراژ پایانی پخش شد آن قدر هیجان به جانم بنشیند که وعدۀ دوباره دیدنش را به خودم بدهم.

دو شب پیش به تماشای مادر! نشستم. کاری از دارن آرنوفسکی که اسمش را برای اولین بار با معرفی همین فیلم شنیدم.

بدون هیچ تصور و پیش‌زمینۀ قبلی از فضای فیلم شروع به دیدن آن کردم اما زمانی به خودم آمدم که از شدت هیجان دست و پایم شل شد. ریتم، قصه، بازی بی‌نظیر بازیگران اصلی و موضوع جذاب آن مرا از دنیای بیرون کاملاً غافل کرد.

صحنه‌های اولیه نوید یک داستان زیبا را می‌دهد اما بعد از گذشت حدود یک سوم از فیلم فضا رازآلود و مبهم می‌شود و برای درک برخی از اتفاقات باید فکر کرد و تأمل.

موضوع جالبی که نظر مرا به خود جلب کرد اسم فیلم بود که تقریباً تا تمام شدن آن متوجه علت نامگذاری‌اش نشدم. می‌خواهم بگویم برای اینکه به اصل قصه پی ببرید باید حتی تیتراژ پایانی را هم ببینید.

چیزی که به ذهن من رسید «خلق کردن»، «ساختن» و «زایش» بود.

شاعری که ایده‌ای برای نوشتن ندارد و برای خلق یک شعر با خودش می‌جنگد و مرد قصه است.

زنی که خانۀ سوخته و ویران‌شدۀ او را می‌سازد تا همسرش بتواند بنویسد.

در این وانفسا آدم‌هایی غریب که سر راه نویسنده قرار می‌گیرند و او بی‌محابا همه را وارد حریمی می‌کُند که همسرش برای حفظ آن جان می‌کَنَد.

جایی که مرد فکر می‌کند باید درِ خانه را به روی دنیا باز کند تا به خلق چیزی که می‌خواهد برسد.

فرزندی که می‌آید تا دنیای نویسنده را تغییر دهد.

خانه‌ای که ذره‌ذره به دست زن مرمت شد و در انتها دوباره ویران گشت به خاطر زیاده‌خواهی و میلِ به شهرتِ شاعر.

آنجا که زن در باقی‌ماندۀ خانه‌ای که به تاراج رفته رو به مرد می‌گوید: « تو هیچ‌وقت دوستم نداشتی، فقط طوری که من دوستت داشتمو دوست داشتی، من همه چیز بهت دادم تو همشو هدر دادی»

و در واپسین دقایق فیلم شاعر در پاسخ زن که ابراز درد و غم می‌کند از اینکه کافی نبوده جواب می‌دهد: « هیچی هیچ‌وقت کافی نیست اگه این طوری بود نمی‌تونستم چیزی خلق کنم»

شاید ذهن ما به سمت رستاخیز هم کشیده شود. وقتی که در صحنۀ پایانی خانۀ سوخته و منهدم‌شده دوباره نو و زیبا می‌شود و فیلم به سکانس اول بر می‌گردد. یک گردش و چرخش بسیار هنرمندانه.

اگر قلبتان تاب هیجان زیاد را ندارد، اگر نمی‌خواهید منقلب شوید، اگر ذهنتان آمادگی فکر کردن و دقیق و عمیق شدن را ندارد، اگر صحنه‌های خشن و گاهی وحشتناک شما را آزار می‌دهد و اگر نگران گم شدن در پیچیدگی‌های یک قصه هستید مادر! را نبینید.

 

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *