چرا شعر نمی‌خوانیم؟

ما به شعر نیاز داریم زیرا چیزهایی که نمی‌دانیم چطور می‌توان گفت را به زبان ما می‌گوید.

آرد لرد

 

+چرا شعر نمی‌خوانی؟

-حوصله ندارم

-مطلب جدیدی یاد نمی‌گیرم.

-چیزی من را به خواندن شعر ترغیب نمی‌کند.

-غیر از پر حرفی چیزی نیست و ذهنم خسته می‌شود.

و…

پاسخ بعضی از دوستانم را به سؤال بالا نوشتم.

اکثر ما شعر می‌خوانیم چون به دنبال تأییدی بر احساسات خود هستیم. حالا به هر گونه‌ای که باشد، غم یا شادی، خشم، عشق و… اما شعر می‌تواند به سؤالات ما پاسخ دهد و کمک کند تا قسمت‌های فروریختۀ احساس و ذهنمان را بازسازی کنیم. نه اینکه صرفاً جهان‌بینی ما را تأیید کند.

ما می‌ترسیم راه‌های جدید را طی کنیم، جایی که مقصد مشخص نباشد، مایلیم قدم در مسیری بگذاریم که قبلاً امتحان شده و با گذشت زمان این باور به ما حس امنیت می‌دهد.

به ناشناخته‌ها علاقه‌مند نیستیم و می‌خواهیم در منطقۀ امن خودمان بمانیم اما شعر این اجازه را نمی‌دهد. تمام واهمۀ ما این است که وارد فضایی شویم که احساس ناراحتی و سختی بر ما مستولی شود. چه کسی آگاهانه مشقت را انتخاب می‌کند؟ رنجِ فهمِ دنیا از میان کلمات رقصنده را به جان نمی‌خریم.

اما اگر پا در یک مسیر تکراری بگذاریم چطور رؤیاهای متفاوتی داشته باشیم و رشد کنیم؟

در مورد مسائلی که از آن‌ها مطمئنیم راحت و مبسوط حرف می‌زنیم اما در تلاش برای بیان چیزهایی که گفتنشان مشکل است ناکامیم.

خیلی از ما حتی عشق را هم با نمودار و داده و چهارچوب‌های شسته رفته و منظم تعریف می‌کنیم. در حالی که در جهان خیلی از موضوعات مثل همین عشق، از دست دادن‌ها و حتی هویت انسانی را نمی‌توان اندازه‌گیری کرد و به صورت برنامه‌ریزی شده ارائه داد یا برای آن‌ها اسم انتخاب کرد.

شعر که می‌خوانیم یا می‌سراییم، در حال مبارزه با ناشناخته‌ها و کوشش برای فهم آن‌ها هستیم. این یک اتفاق نیست که شعر در موقعیت‌هایی مثل مرگ، جنگ، تولد، عشق و… مورد توجه قرار می‌گیرد. تصادفی روی سنگ قبر دو بیت شعر نگاشته نمی‌شود یا عاشق حرف دل خود را با برنامه‌ریزی قبلی برای معشوق شعر نمی‌کند.

شعر ما را به فکر وادار می‌کند و این تفکر برای خیلی از افراد ترسناک است و ترجیح می‌دهند برای آن وقت نگذارند یا حتی می‌گریزند از خواندن دو بیت و چهار مصراع.

شعر حتی تناقض‌های درونی ما را به چالش می‌کشد. ما نمی‌توانیم بدون ظرفیت عشق، عاشق شویم. نمی‌شود شاد بود و ماند اگر از سرِ غم نگذشته باشیم و ساختن غیر ممکن است اگر تجربۀ ویرانی در زندگی ما نباشد.

شارما می‌گوید: «هنر و شعر سؤالات ناراحت‌کننده‌ای مطرح می‌کنند که شاید مایل به شنیدن و صحبت کردن در مورد آن نباشید، یا ممکن است درگیری‌هایی را مشاهده کنید که کاملاً با آن‌ها راحت نیستید»

رشد واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که خودمان را مجبور به تجربۀ همۀ احساسات کنیم حتی آن‌هایی که موجب رنج ما می‌شوند.

شعر ترکیب کلام و لطافت طبع است، می‌تواند زبانی باشد که پل می‌سازد به سوی هر کجایی که عزم رفتنش را داریم و حقایق را طوری عنوان کند که کسی نمی‌تواند.

پزشکی، قانون، کسب‌وکار، مهندسی و… به دنبال تعالی هستند و برای حفظ زندگی ضروری است. اما شعر، زیبایی و عشق را برای زنده ماندن نیاز داریم.

محققی هر چند ناشناس می‌گوید: «ما همانطور که به دانشمندان نیاز داریم به شاعران هم نیاز داریم تا قرن ۲۱ را خیلی قوی‌تر از از آنچه شروع کردیم به پایان ببریم.»

 

کانال تلگرام چگونه شاعر شویم؟

 

یک نظر

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *