آدم است دیگر هی دلش میخواهد ساعت یا گوشی را پرت کند گوشهای یا صدای آن را خفه کند و چند دقیقه بیشتر بخوابد.
با خودش میگوید چرا باید این وقت صبح دل از رختخواب بکنم و راهی جایی شوم که دوستش ندارم...
کلاس فارسی عمومی دانشگاه بیرمقترین و ساکتترین کلاس بود و تقریباً همۀ بچهها میخوابیدند. با اکراه میآمدند و با شوق میرفتند. اما استاد با شور و هیجان زیاد درس میداد. حتی خروپف آنهایی که کتیبۀ اخوان برایشان حکم لالایی داشت هم او را از تک و تا نمیانداخت. یک روز صدای بچهها به خاطر
توی اتاق نشست و وسیلههایش را با عصبانیت پرت کرد روی تخت و شروع کرد به غر زدن. با خودش زمزمهکنان چیزهایی میگفت و از لابهلای تمجمج او کمی از موضوع را فهمیدم. آرام که گرفت و یک گوشه نشست داستان سالهای گذشتۀ خودم که شبیه بود به مشکل او را تعریف کردم و گفتنِ
شاید با خودمان بگوییم شعر و شاعری را چه به کسبوکار و مدیریت و پروژه و … اما در این پست میخواهم از نقش شاعران در کسبوکار و مزایای شعر خواندن برای حرفهایها بگویم. جایی خواندم که رهبران کسبوکار باید اهل ادبیات و کتاب خواندن باشند اما معمولاً مطالعۀ آنها به رمان و داستان، آنهم
مدرسۀ نویسندگی به همت شاهین کلانتری راه اندازی شد. از آنجا که شاهد روند شکلگیری و به بار نشستن آن بودم میدانم که دنیایی از ذوق و هیجان به همراه ایدههای ناب پشت این مدرسۀ کوچک است و همینهاست که مرا شگفتزده میکند. همراهی با کلاسهای قدرت نویسندگی دلم را به دوره های آنلاین گرمتر
حالا ارزش داره؟ روزی چند ساعت کار میکنی؟ مگه چقدر میدن؟ دخل و خرجت جور میشه؟ به جای این کارا بیا و برو کلاس حسابداری جملات بالا را روزی چند بار از افراد مختلف، آنهایی که میدانند نوشتن را انتخاب کردهام، میشنوم. من کارمند نیستم، شاغل نیستم، گاهی توی مجلههای اینترنتی مینویسم. همین. شاید