حالا که همه کاروبار ما در فضای آنلاین میگذرد میبینیم که در اینستاگرام و تلگرام و وبسایتها داستان افراد است که جذبمان میکند و به ادامه دادن ترغیب.
چه صفحهها شخصی باشد و چه مربوط به کسبوکار، درهرصورت با استفاده از داستان میتوانیم پیاممان را شفافتر بیان کنیم...
اغلب آنهایی که وبلاگ مینویسند شاید نکات ویرایشی را بلد باشند. این روزها هم کتابهای فراوانی را میتوان یافت که چنین آموزشهایی را داشته باشد و هم توی اینترنت میتوان در حد ویرایش متن خودمان چیزهایی را یاد بگیریم.
پس بهانهای برای یادگیری وجود ندارد...
شاید با خودتان فکر کنید مگر ما چقدر داستان هیجانانگیز و تجربههای خارقالعادهای در زندگی داریم که از آنها برای نوشتن یک پست وبلاگ بهره بگیریم؟ نیازی نیست که حتماً اتفاقی عجیبوغریب افتاده باشد تا راجع به آن بنویسیم. همۀ ما داستانها و تجربههای شخصی زیادی داریم که میتوانیم آنها را با دیگران به اشتراک
شاید با خودتان بگویید طبیعی است که ما هرکدام منحصربهفرد هستیم و این موضوع نیازی به تلاش ندارد. بله همۀ ما از بدو تولد منحصربهفرد و خاص بودهایم. زندگیهای متفاوتی داریم و هر کاری را که با توجه به ارزشها، اصول، باورها و مهارتهایمان انجام دهیم قطعاً خاص خودمان است. یعنی ما بدون اینکه کاری
مدتی با خودم فکر میکردم هیچ ایدهای ندارم، نوشتههایم به دل نمینشیند و تازگی خودشان را ازدستدادهاند. انسداد در هر کاری بهویژه نوشتن حس ناخوشایندی است. این اتفاق ممکن است برای هر کسی بیفتد به همین دلیل است که داستانهای ناتمام در کشو میماند و میپوسد، وبلاگها متروکه میشوند و شعرها در نطفه خفه؛ اما
مثل اکثر وبلاگنویسها من هم عاشق نوشتن در این خانۀ کوچک هستم. همینطور نوشتن متنهای طولانی را هم دوست دارم و با بلند شدنِ قَدِ نوشتهام شادی بیشتری در چشمانم نمایان میشود. چیزی که از روز اول مرا آزار میداد فرایند ویرایش و حذف کلمات و جملات اضافه بود. اینکه میگویند هنگام ویرایش فرزندان خودتان
در این مدت کوتاهی که وبلاگم را بهروز نکردهام متوجه شدم چقدر به اینجا علاقه دارم و برایش بیتاب میشوم. خانهای که برای پریشانحالیها و دغدغههای روزمره پناه گرمی است. جایی که آدم میتواند با خیال راحت دمی را در آن بیاساید و هر چه تلخی و زشتی است را بیرون بریزد. اینجاست که میتوان