هانیۀ عزیزم یک وقتهایی که سؤال میپرسی از من و میگویم کمی فکر کن، نرم نرم اشک میریزی و اظهار میکنی که بلد نیستی. نه اینکه جواب سؤال را ندانی تو در واقع فکر کردن را بلد نیستی. چیزی که به تو یاد ندادهاند و یاد هم نمیدهند هیچ کجا. میان جمع و تفریق و
هانیه عزیزم ندای درونم را دوست دارم. چرا که هر بار جایی به بن بست رسیدهام بهترین راه حلها را پیش رویم گذاشته. این روزها صدایش از همیشه بلندتر است. وقتی با خودم حرف میزنم و بیقراریهایم صدا میشود و از حنجره میآید بیرون، با من میگوید بنویس. چه بنویسم؟ هر چه دلت خواست. همین
الهام گفت برایم جالب است که رمان «شب یک شب دو» بر اساس نامههای دو زن به هم نوشته شده. من تا به حال هر چه دیدهام نامهنگاری بین یک زن و یک مرد بوده. گفتم اما من زیاد دیدهام، نامههای رد و بدل شده بین مادرم و دوستانش. مجدداً سری به نامههای قدیمی
وقتی شعرهای کهن را میخوانم با خودم میگویم چه سوز وگداز، و عشق و شوری از جهان کم میشد اگر که سعدی پیام نمیداد «بیا خوشم میدار» و دلبر با «من خوشم بی تو» تلخی به جانش نمیریخت. یا اگر سنایی خون دل از دیده روان نمیکرد از جواب مَرّ و سخت یار؟ هر
شاید وقتی حرف از نامۀ عاشقانه به میان میآید با نیشخندی از کنار آن عبور کنید. شاید فکر میکنید دوران نامۀ عاشقانه به سر رسیده و به سنتی پوسیده تبدیل شده. ممکن است افراد زیادی باشند که عاشقانه مینویسند اما اظهار نمیکنند چراکه این کار را در دنیای تکنولوژیزدۀ امروز، عجیبوغریب و قدیمی میدانند
«ادبیات واقعی همین نامهها هستند که در لحظه زاده میشوند و میمیرند» -بهمن فرسی با خودم که مرور میکنم میبینم هر بار که خواستم پیامی را راجع به هر موضوعی به کسی منتقل کنم نامه نوشتهام. برای تشکر، اظهار خشم، ابراز محبت یا کار و درس و حتی گاهی برای خودم هم نامه
روزی که مادرم کاغذ و قلمی به دستم داد و گفت بنویس هنوز مدرسه نمیرفتم. شروع کردم به نامهنگاری با برادرانم که در شهر دیگری مشغول به تحصیل بودند. آن جا فهمیدم برای حرف زدن صفحۀ سفید کاغذ خیلی مناسبتر است و نوشتنهای من از هر دری شروع شد. بعد از آن دفترچههای کوچکی
هانیۀ عزیزم
به تو گفتم کتاب بخوان.
وقتی هم سن و سال تو بودم هر روز یک کتاب میخواندم. برایم بیشتر تفریح بود تا کاری برای یادگیری. کنار "کیهانبچهها" و "گلآقا" و "پوپک" و "دوچرخه" هر روز قصه میخواندم نه رمانهای پوچ و به دردنخور. آن روزها مثل حالا برای خرید کتاب شرایط مناسب نداشتیم اما من
پیشنوشت: تقریباً تمام آنهایی که مرا میشناسند از علاقهام به نامهنگاری باخبرند. نامۀ زیر که “سهراب سپهری” خطاب به دوستش نوشته را، دوستی که از عشق من به نامهها با خبر است برایم فرستاده. دوست داشتم این حالِ خوش را به اشتراک بگذارم. اصل مطلب: نازی «…دارم نگاه میکنم، و چیزها در من میروید. در
هانیۀ عزیزم به تو گفتم شعر بخوان چرا که شعر ما را عمیق و لطیف میکند و احساساتمان را پرورش میدهد. شعر بخوان حتی حفظ کن. این کار حافظۀ ما را تقویت میکند و اعتماد به نفس ما را افزایش میدهد. شعر خواندن باعث لطافت اندیشه و تفکر و بالا رفتن دقت میشود. دامنه