چرم ساغری برای من یک رمان معمولی نبود. چرم ساغری حداقل باعث میشود در این جامعه، در زندگی و میان آمدوشدها به دنبال خودم بگردم. آرزوهایم را بازبنگرم. اندازۀ چرم ساغریام را بدانم و کمی هم تدبیر و اندیشه برای رسیدن به آرزوهایم به کار ببرم...
میان اینهمه تغییرات بزرگ و سریع در زندگی، ما به داستانهای جدید احتیاج داریم. داستانهایی که ما را به جریان اصلی زندگی وصل کند تا گامهای آیندۀ ما را محکمتر کند.
داستانهایی که خاک وجود ما را برای کاشت بذر رؤیاهای زیبا بارور کند...
فکر میکنم همۀ ما روح ماجراجویی داریم. حالا بعضی کمتر بعضی بیشتر. عدهای هم که کلاً این روحیه را گذاشتهاند گوشهای و به زندگی عادی خودشان میپردازند.
ماجراجویی خودْ ذهن آدم را به چالش میکشد. سؤال پیش میآورد و آدم را درگیر میکند با آنچه شاید برای دیگری ساده و پیشپاافتاده باشد...
مثلاً همین خودِ تو. وقتی با هم به تماشای فوتبال مینشینیم من درگیر این هستم که درنهایت این قر و فری که بازیکن به خودش میدهد و از این طرف زمین به آن طرف میرود در نهایت میخواهد به کجا برسد؟ حالا با بردوباخت هم ممکن است غمگین شویم یا شاد...
بااینحال برایش چند تا داستان صوتی فرستادم و گفتم باید در ادبیات غرق شوی تا بتوانی گوشههای مثلث لغاتت را نرم کنی و بعد هم کشوقوسش بدهی به سمت دایره شدن.
توی زندگی شما چند نفر هستند که مثل شخصیت کارتونی سفرهای گالیور مدام تکرار میکنند: «من میدونم نمیشه؟» وقتی تصمیم میگیریم رؤیاهای خودمان را دنبال کنیم همیشه هستند کسانی که آنها را تنزل دهند و ارزششان را کم کنند. حقیقت غمانگیزی که برای همۀ ما اتفاق میافتد. بااینکه این افراد سعی دارند، خواسته یا ناخواسته،
گاهی خیلی از ما بعد از تمام شدن درس و دانشگاه، مدرکمان را دست میگیریم و گوشهای مینشینیم به امید یک کار درستودرمان. فکر میکنیم دیگر هر چه بود در همان سالها تمام شد. اگر بخواهیم متناسب با رشتهای که در آن تحصیل کردهایم کار کنیم، بازهم آنچه در دانشگاه به ما یاد میدهند کافی
«پنجره را باز کردم اما به هر چه نگاه میکردم چیزی نمیدیدم. سرما به پهلوهام چنگ زده بود و دندانهام را قفل کرده بود. صدای گاه و بی گاه سگها هیچ معنایی در آن تاریکی نداشت. گاهی سرفهای میکردند، اعتراضی هم نداشتند. گویی بخشی از زندگی است؛ مثل نفس کشیدن، لاییدن، گریستن. درختها از سی
«همینکه شروع کرد به خواندن به دنبال معنی کلمۀ مجبول دست به دامن واژهیاب شد. دو خط بعد لینک مطلب قبلی را دید و روی آن کلیک کرد. تا به خودش آمد انبوهی از صفحههای مختلف را دید که سلسهوار باز شدهاند و میان آنها به دنبال منبع اصلی میگشت و وقتی آن را پیدا
جهانبینی مجموعهای از باورها و ارزشها و نگرشهایی است که روی افکار و احساسات و فعالیتهای ما اثر میگذارد؛ اما آیا جهانبینی انعطافپذیر و قابلتغییر است؟ کودکی و نوجوانی من در شهری کوچک گذشت که در آن همه یکجور روزگار میگذراندند. هدف، باور، لهجه و سبک زندگی شبیه هم بود. کتابهایی که میخواندم و