پلها در نوشته مثل نخهای نامرئی بین کلمات و عبارتها به خواننده کمک میکند که مسیر را درست طی کند. نخی که واژهها را به هم بخیه میکند و موجب انسجام نوشته میشود. نوعی راهنمای مخفی...
چرا ویراستار خودش دستبهقلم نباشد؟
من فکر میکنم هر ویراستار باید بنویسد. او علاوه بر خواندن شعر و نثر فاخر فارسی در کنار آموزههای درستنویسی، باید بتواند آنچه یاد گرفته را در قالب کلمات بریزد...
نوشتۀ خوب میتواند نیازی را از مخاطب برطرف کند. حالا چه نیاز اصلی مثل حل مشکل باشد چه انتقال یک حس خوب. ممکن است گاهی متن یا کتابی را بخوانیم و چیز جدیدی به ما اضافه نکند (محال است) اما حال و حس خوبی در ما بهجای بگذارد که...
بله داستان و نوشتۀ خوب باید با اتفاقاتی که ذهن خواننده را درگیر میکند او را تا انتهای متن بکشاند اما خواننده باتجربهای که در دنیای واقعی وجود دارد و حسی که در او به وجود میآید وارد دنیای کتاب میشود...
مگر نه اینکه تمام آنچه میشنویم و میبینیم و لذت میبریم حتی موسیقی، ابتدا کلمه بودهاند؟ یکی آنها را نوشته و پرورانده و بعد به خورد ما داده. حالا قاشقی که برداشته یا موسیقی بوده یا متن سخنرانی یا پادکست یا فیلم و نمایش یا هر شکل دیگری...
پس از مرور نوشتههای نیمهتمام یا آنهایی که از میانه راهشان را کج کرده بودند به سمت موضوعی دیگر فهمیدم همانجایی که نوشته از مسیر اصلی منحرف شده به این فکر میکردم که جمله را چطور به پایان ببرم یا فلان کلمه اصلاً مناسب است یا نه...
برای همۀ ما پیش آمده که نوشتن متنی را شروع میکنیم اما به هزار و یک دلیل ادامه نمیدهیم. یا به نظرمان خوب پیش نمیرود یا موضوع را دوست نداریم یا شاید هم ذهنمان مسدود میشود.
اینطور مواقع چهکار میکنید؟
تمام روز درگیر این بودم که تو و منِ نویسنده قبل از نوشتن، باید چه چیزهایی از خودمان بپرسیم و چه چیزی را در خودمان پرورش بدهیم؟
چه سؤالهایی درست است و میتواند ما را در مسیر بهتری قرار بدهد؟
خیلی وقتها فکر میکنیم آنها که زیاد مینویسند و نوشتن برایشان دغدغهای بزرگ است همینکه قلم را روی کاغذ میگذارند کلمه است که میریزد از نوک آن.
یا همین خودمان که حالا داریم در مسیر نوشتن تاتی تاتی میکنیم، شده که بگوییم من از پس این کار برنمیآیم و نمیتوانم بنویسم.
اما آیا نوشتن سخت است؟
از من میپرسید که شعرهای شما خوب است یا نه؟ این نکته را از من میپرسید حالآنکه پیش از من از دیگران پرسیدهاید. شعرهای خود را به مجلهها میفرستید و آنها را با شعر دیگران میسنجید و چون بعضی روزنامهها از نشر مشقهای شعری شما خودداری میکنند غمگین میشوید...