چرم ساغری برای من یک رمان معمولی نبود. چرم ساغری حداقل باعث میشود در این جامعه، در زندگی و میان آمدوشدها به دنبال خودم بگردم. آرزوهایم را بازبنگرم. اندازۀ چرم ساغریام را بدانم و کمی هم تدبیر و اندیشه برای رسیدن به آرزوهایم به کار ببرم...
فکر میکنم همۀ ما روح ماجراجویی داریم. حالا بعضی کمتر بعضی بیشتر. عدهای هم که کلاً این روحیه را گذاشتهاند گوشهای و به زندگی عادی خودشان میپردازند.
ماجراجویی خودْ ذهن آدم را به چالش میکشد. سؤال پیش میآورد و آدم را درگیر میکند با آنچه شاید برای دیگری ساده و پیشپاافتاده باشد...
مثلاً همین خودِ تو. وقتی با هم به تماشای فوتبال مینشینیم من درگیر این هستم که درنهایت این قر و فری که بازیکن به خودش میدهد و از این طرف زمین به آن طرف میرود در نهایت میخواهد به کجا برسد؟ حالا با بردوباخت هم ممکن است غمگین شویم یا شاد...
«همینکه شروع کرد به خواندن به دنبال معنی کلمۀ مجبول دست به دامن واژهیاب شد. دو خط بعد لینک مطلب قبلی را دید و روی آن کلیک کرد. تا به خودش آمد انبوهی از صفحههای مختلف را دید که سلسهوار باز شدهاند و میان آنها به دنبال منبع اصلی میگشت و وقتی آن را پیدا
همیشه بحثهایی مطرح است که میگویند کتاب بخوانیم تا به نوشتن برسیم یا از نوشتن به ضعفهای مطالعاتی خود پی ببریم و برویم سراغ کتابها. به من هم توصیههای زیادی میشود که بیشتر و بیشتر بخوان تا بتوانی بهتر بنویسی. من اما هر دو راه را رفتهام. خواندن بهعنوان پیشنیاز نوشتن و برعکس. نتیجهای که
جهانبینی مجموعهای از باورها و ارزشها و نگرشهایی است که روی افکار و احساسات و فعالیتهای ما اثر میگذارد؛ اما آیا جهانبینی انعطافپذیر و قابلتغییر است؟ کودکی و نوجوانی من در شهری کوچک گذشت که در آن همه یکجور روزگار میگذراندند. هدف، باور، لهجه و سبک زندگی شبیه هم بود. کتابهایی که میخواندم و