فیلم خوب که میبینم دلم میگیرد از اینکه خودم را سالها از تماشای بعضی فیلمهای حیرتآور محروم کردهام. اما حالا که به فیلم دیدن روی آوردهام دلم میخواهد فقط آنهایی را ببینم که وقتی تیتراژ پایانی پخش شد آن قدر هیجان به جانم بنشیند که وعدۀ دوباره دیدنش را به خودم بدهم. دو شب پیش
مادرم همیشه میگفت دوست دارم ببینم چه چیزی میتواند تو را حداقل یک ساعت، بدون اجبار یک جا بنشاند. بعد از این حرف و آن روزها اتفاقات و انگیزههای زیادی برای ماندن در یک جای ثابت داشتم اما امروز تماشای یک فیلم توانست بیش از سه ساعت چشمهای مرا به لپتاپ خیره نگه دارد. دیدن
قبلاً نوشته بودم که اهل دیدنِ فیلم نیستم مگر آنکه دوستی کاربلد آن را معرفی کند (+). دلیل سادهای دارد من نمیتوانم دو ساعت متوالی یک جا بنشینم. همین. امروز به پیشنهاد کسی که به درستیِ کارش اعتماد دارم «On the Milky Road» (روی راه شیری) را دیدم، یک درام عاشقانه با رگههایی از
زیاد فیلم نمیبینم. البته اگر فیلم یا انیمیشنی از طرف دوستان کاربلد توصیه شود حتما خواهم دید. انیمیشن مِری و مَکس هم از همان دسته است که سه بار آن را دیدهام. بار اول برایم خیلی جذاب بود چون علاقۀ عجیبی به نامه نوشتن دارم. داستان دخترکی تنها که سوالهای کودکانهاش او را به سمت