نمیدانم نصرت رحمانی را از کی و کجا میشناسم و چه موقع به خواندن اشعارش روی آوردم. تنها چیزی که در ذهن دارم کتابخانۀ نه چندان بزرگ خانه بود که در هر ردیف آن کتابی از رحمانی به چشم میخورد و من هم میخواندم، فارغ از اینکه بدانم چه میگوید و چه چیزی میان
این تمرین صرفاً تجربۀ شخصی من است و امکان دارد اساتید ادبیات با آن موافق نباشند اما از آنجاکه برای من نتیجۀ مثبتی در پی داشته تصمیم گرفتم آن را به اشتراک بگذارم. اگر میخواهیم شعر را بهتر درک کنیم و با توجه به مفهوم آن راحتتر و روانتر بخوانیم، یعنی در شعرخوانی
همیشه به دوستان دور و نزدیکم توصیه میکنم سعدی بخوانند. چرا؟ ۱-بارها شنیدهایم که سعدی سهل و ممتنع سخن میگوید. یعنی در نگاه اول و به ظاهر ساده مینماید درحالیکه اگر بخواهیم مانند او بنویسم نمیتوانیم. اما همین سهل بودن آن موجب شده در طول قرنهای متمادی افراد به راحتی با نوشتههای او ارتباط
نزدیک به یک ماه است که هر روز با دوستان کلاس نویسندگی شعر میخوانیم. این نوع خواندن شعر برای من که از کودکی با شعر زندگی کردهام لذتی متفاوت دارد. با وسواس بیشتری شعر میخوانم، با دقت بیشتری انتخاب میکنم و برای به اشتراک گذاشتن آن شوق و هیجان بیشتری دارم. اما چرا هر
روزی که مادرم کاغذ و قلمی به دستم داد و گفت بنویس هنوز مدرسه نمیرفتم. شروع کردم به نامهنگاری با برادرانم که در شهر دیگری مشغول به تحصیل بودند. آن جا فهمیدم برای حرف زدن صفحۀ سفید کاغذ خیلی مناسبتر است و نوشتنهای من از هر دری شروع شد. بعد از آن دفترچههای کوچکی
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود شعری بینام از شاعری گمنام. این یک بیت، پیامکی بود که چند سال پیش مدام دستبهدست میشد و مرا با “حسین منزوی” و بعد از آن با افسانۀ “ماه و پلنگ” آشنا کرد. مدتی است که به منزوی
مهر ماه سال گذشته ماجرایی ذهنم را به شدت مشغول کرده بود و هر چه تلاش میکردم به نتیجه نمیرسیدم. با حالت استیصال شدید حافظ را باز کردم و گفت “هان مشو نومید چون واقف نهای از سِر غیب” این شعر تمام روزم را ساخت و حالم را خوب کرد. اما امروز بعد از مدتها
برای من که هیچوقت آرام و قرار ندارم و نمیتوانم مدت زمان طولانی یک جا بنشینم استراحتِ مطلق و یکجانشینی یعنی کابوس. اما این دوره که به خاطر ضربه به پا و آسیبهای ناشی از آن به اجبار مدتی است ساکن و گوشهنشین شدهام سعی کردم از زاویۀ دیگری به این قضیه نگاه کنم.
هانیۀ عزیزم به تو گفتم شعر بخوان چرا که شعر ما را عمیق و لطیف میکند و احساساتمان را پرورش میدهد. شعر بخوان حتی حفظ کن. این کار حافظۀ ما را تقویت میکند و اعتماد به نفس ما را افزایش میدهد. شعر خواندن باعث لطافت اندیشه و تفکر و بالا رفتن دقت میشود. دامنه