از دوران نوجوانی به خاطر اینکه شعر زیاد میخواندم و به موسیقی هم علاقۀ زیادی داشتم خیلی از متنهایی که میخواستم بنویسم را بهطور ناخودآگاه یا گاهی هم به خاطر لذتی که برایم داشت، و هنوز هم دارد، بهصورت موزون مینوشتم. بعضی اوقات برای دوستان و معلمهایم میخواندم و تشویق میشدم. آن روزها از شدت
هانیۀ عزیزم یک وقتهایی که سؤال میپرسی از من و میگویم کمی فکر کن، نرم نرم اشک میریزی و اظهار میکنی که بلد نیستی. نه اینکه جواب سؤال را ندانی تو در واقع فکر کردن را بلد نیستی. چیزی که به تو یاد ندادهاند و یاد هم نمیدهند هیچ کجا. میان جمع و تفریق و
«هر کلمه یک چمدان است که ما ایدهای را در آن میگذاریم، و سپس آن را به شخص دیگری انتقال میدهیم.» -ناشناس نوشت: «تنبل شدی» جا خوردم چون تنبلی برایم معنی ندارد و این واژه برای لحظهای مرا به فکر فرو برد. همین ماجرای ساده من را بر آن داشت تا از کلمهها بنویسم، به
همیشه با خودم فکر میکردم رابطهها متر و معیاری ندارند. همین که دو طرف از هم توقعی نداشته باشند، البته انتظارات خارج از چهارچوب، کافی است و دوستیها به این شکل میتوانند تا ابد پایدار و جاری بمانند. مدتی است به شکل دوستیهای خودم نگاه میکنم و هر کدام که برایم ارزشمند است را از
«خنده یک زبان جهانی است. پدیدهایست منحصربهفرد که در هر فرهنگی اتفاق میافتد و به شما کمک میکند که با تأکید بر اشتراکات به فراتر از مرزهای فرهنگی بروید.» -ناشناس گاهی فکر میکنیم شاد بودن خیلی سخت است و دیر به دست میآید. چرا؟ چون شادی ما وابسته است به عوامل بیرونی، وابسته
چرا کتابهای ادبی همواره مغفول ماندهاند؟ ادبیات دنیای شگفتانگیز و پیچیدهای است که ساده مینماید. غریب نیست اما آدمها با آن غریبه اند. نه اینکه نخواهند بخوانند اما نمیدانند که رمان و قصه هم میتواند در زندگی فردی تأثیر بگذارد و به ایجاد و حفظ رابطهها کمک کند. ما برای اینکه بتوانیم شخصیت خود
زینب رمضانی ، غمگین از حجم کارها و کمبود وقت و پریشانی، از من پرسید چطور زمان خودت را با وجود مشغله زیاد مدیریت کردی؟ برای من در هر مقطع از زندگی با شروع یک فعالیت جدید مسئلۀ مدیریت زمان پررنگ شد. اتفاقی که با شروع سال جاری هم افتاد و من برای استفادۀ
همۀ ما حق داریم کاری را انجام دهیم که دوست داریم و از آن لذت میبریم. این کار بدون توجه به سنتها و عقاید نادرست ضروری است. تلاش برای خوشبختی و سعادت، هیچ نیازی به قضاوت و انتقاد دیگران یا تحمیل اراده و نظر ما به آنها ندارد. اما افسوس که در این راه چیزی
فکر میکنم حالا بعد از نوشتن بیش از ۹ ماه صفحات صبحگاهی بتوانم از تجربیاتم راجع به آن بگویم. از مزایای نوشتن صفحات صبحگاهی بسیار گفتهاند و حتماً زیاد هم شنیدهاید. میخواهم از مسیری که طی این ماهها طی کردهام بنویسم. شاهین کلانتری گفت: بنویس و من برای اولین بار بدون هیچ سؤال و واکنش
چند روز پیش در نشست گفتگو دربارۀ کتاب «طرز فکر» در مدرسه۱۰ در خصوص تفکر رشد و تفکر ثابت صحبت شد و آن جا بود که دیدم همه از موضوعی واحد به نام استعداد حرف میزنند. راجع به اینکه همیشه افراد از دوران کودکی به بهانه نداشتن استعداد از کارهایی که دوست داشتهاند، باز ماندهاند