کتاب «درک یک پایان»، اثر جولین بارنز را که میخواندم ناخودآگاه ذهنم با زاویۀ دید نویسنده درگیر شد. البته در این رمان بازی با زاویۀ دید وجود ندارد اما دلم خواست بعضی از قسمتهای آن را با نگاه دیگری بنویسم. مثلاً در این قصه که راوی اولشخص است، سعی کنم دوم و سوم شخص را
دوران دانشجویی صدای استادهایی که به فکر دست و انگشتان ما نبودند موقع جزوه گفتن را ضبط میکردیم. بعد میآمدیم و ساعتی هندزفری در گوش مینوشتیم هر چه که گفته بودند و ما جا مانده بودیم. برای هرکسی این کار طاقتفرسا و ملالآور بود برای من اما لذتبخش و شیرین. باحوصله مینشستم و هر چه
همۀ ما کلمۀ پیشنویس یا چرکنویس را شنیدهایم و میدانیم چیست. بااینحال اغلب از بازنویسی و ویرایش نوشته قبل از انتشار سر باز میزنیم. خیلی از نویسندگان و شاعران بازنویسی را کاری بیهوده میدانند اما این کار درواقع نوعی لایروبی است. برای اینکه نوشتۀ ما بهتر و گیراتر شود بازبینی ضروری است. بازنویسی میتواند اصلاح
یکی از جذابیتهای خواندن شعر برای من ایجاد تصویر است. اینکه میتوانم در ذهن خودم توی باغهای زیبا قدم بزنم، از آبهای گوارا بنوشم، عطر گلهای شب بو را با تمام وجودم استشمام کنم و با لمس برگ درختان پر از حس زندگی شوم. در ادبیات و بهویژه شعر وقتی از تصویر حرف میزنیم منظور
مثل اکثر وبلاگنویسها من هم عاشق نوشتن در این خانۀ کوچک هستم. همینطور نوشتن متنهای طولانی را هم دوست دارم و با بلند شدنِ قَدِ نوشتهام شادی بیشتری در چشمانم نمایان میشود. چیزی که از روز اول مرا آزار میداد فرایند ویرایش و حذف کلمات و جملات اضافه بود. اینکه میگویند هنگام ویرایش فرزندان خودتان
اولین نوشتۀ مثلاً جدی و رسمی خودم را جلوی چشمم گذاشته بودم و دنبال کسی میگشتم تا آن را بخواند و نقد کند. شمارههای گوشی را بالا و پایین میکردم، صفحۀ اینستاگرام را زیرورو و گوگل را خسته. تصمیم گرفتم دو سه بندی را که بهزحمت و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره
اغلب شعرها قالببندی و ترتیب مشخصی دارند تا زمان خواندن، روان باشند و موسیقی آنها حفظ شود. خواندن صحیح شعر ارزش هنری آن را بیشتر نمایان میکند. گاهی ممکن است نتوانیم شعری را راحت بخوانیم و همین ما را به شدت خسته و دلزده کند. یا ممکن است با خودمان بگوییم چرا شاعر شعری