نوشت: «تا هنوز انرژی جوانی در زهرا هست ، بیشتر بخواند بهتر است. بخواند و بخواند و بخواند» حالا که به عقب برمیگردم میبینم با خواندن شروع کردم. هر چه بیشتر میخواندم عطشم برای نوشتن بیشتر میشد و همین غرق شدن در کتابها قلم را میان دستانم جا داد و بعد ذهنم به مثابۀ کامپیوتری
شعر رستاخیز کلمههاست. -ویکتور شِکلُوْسکی در پست «راهی برای درک شعر» نوشته بودم که شعر در لغت به معنی دانش و فهم و ادراک است که چامه، سرود، سخن و چکامه نیز خوانده شده و در تعریف شعر گفتهاند که: «کلامی است موزون و مقفی که دارای معنی باشد.» عنصر خیال در شعر پررنگ است. در
از شاد بودن و شادکردن و مزایای آن زیاد شنیدهایم. تا جایی که خیام میگوید :« رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است» یا حافظ که : «حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است/بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم» نمیخواهم از شادی درونی و بیرونی و منبع آن حرف بزنم
چرا کتابهای ادبی همواره مغفول ماندهاند؟ ادبیات دنیای شگفتانگیز و پیچیدهای است که ساده مینماید. غریب نیست اما آدمها با آن غریبه اند. نه اینکه نخواهند بخوانند اما نمیدانند که رمان و قصه هم میتواند در زندگی فردی تأثیر بگذارد و به ایجاد و حفظ رابطهها کمک کند. ما برای اینکه بتوانیم شخصیت خود
امروز برای یافتن یک هدیۀ کوچک و البته تکراری برای یکی از دوستانم مجبور شدم ساعتی را در خیابان بچرخم و در نهایت دست خالی برگردم. تنها به خاطر وسواس زیاد. با خودم فکر کردم انقدر که هدیه دادن را دوست دارم هدیه گرفتن برایم مطلوبیت ندارد. همیشه سعی میکنم با هدیههایی کوچک اطرافیانم
همیشه به دوستان دور و نزدیکم توصیه میکنم سعدی بخوانند. چرا؟ ۱-بارها شنیدهایم که سعدی سهل و ممتنع سخن میگوید. یعنی در نگاه اول و به ظاهر ساده مینماید درحالیکه اگر بخواهیم مانند او بنویسم نمیتوانیم. اما همین سهل بودن آن موجب شده در طول قرنهای متمادی افراد به راحتی با نوشتههای او ارتباط
انقلاب انقلاب نکنید، به انقلاب بروید. منظور از انقلاب به طور خاص کتابفروشی است. حالا هر جای دنیا که هستید. البته برای من لوازم تحریر را هم در بر میگیرد. فکر میکنم کمهزینهترین راه برای اینکه خودمان را بازیابی کنیم و حال خوبی به دست آوریم همین کتابدرمانی است، هیچ عذر و بهانهای هم
«هیچکس نمیپرسد فایدۀ آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست. اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوهزا میشود، آیا جستجوی توجیه علمی برای آنها کوتهفکری نیست؟» -بورخس برای آنهایی که با ادبیات مأنوس نیستند و گمان میکنند ادبیات نمیتواند در زندگی
پیشنوشت: همواره معتقدم که نه تنها برای طی کردن مسیر نوشتن، بلکه برای فن بیان، گفتگوهای روزمره و به دنبال واژه نبودن حین صحبت کردن و… باید نثر و شعر فارسی را جدی بگیریم. اما آیا چون ما فارسی زبانیم دیگر نیازی به یاد گرفتن آن نداریم؟ به گمان من اینکه فکر میکنیم چون فارسی
از آسیب مجدد به پا، درد امانم را بریده بود و نیمهشب نمیدانستم برای التیام آن چه کار کنم. نوشتن، بستن چشمها و فکر کردن، چرخیدن بین کانالهای تلگرامی، پشت سر هم شعر خواندن و… هیچکدام تأثیری نداشت. نه میتوانستم تکان بخورم و نه کاری انجام دهم که مرا آرام کند. مستأصل و ناامید،