همۀ ما در طول زندگی یا حداقل مقاطعی از آن را ویرایشگر بودهایم.
نویسندهای که نوشتههای خودش را بازنویسی میکند، سخنرانی که وسط جلسه برای پیدا کردن یک کلمۀ مناسب مکث میکند یا دانشآموزی که برگۀ امتحان خود را دوباره میخواند برای تصحیح یا حذف و اضافه همه در حال ویرایش کردن هستند...
من اساساً به این تعریفها بهایی نمیدهم و در قیدوبند این نیستم که اسمی روی کاری که انجام میدهم بگذارم هرچند تمام مراحل ویرایش را لحاظ میکنم اما قدرت و ترجیح من این است که روی سلامت متن کار کنم...
زمانی که از کوه بالا میرویم تمام تمرکز ما روی این است که زودتر به قله برسیم اما در راه برگشت است که جزئیات مسیر را میبینیم. دقت میکنیم به سنگها و علفها، به بالا و پایینها و شکافها و سنگلاخها...
اغلب آنهایی که وبلاگ مینویسند شاید نکات ویرایشی را بلد باشند. این روزها هم کتابهای فراوانی را میتوان یافت که چنین آموزشهایی را داشته باشد و هم توی اینترنت میتوان در حد ویرایش متن خودمان چیزهایی را یاد بگیریم.
پس بهانهای برای یادگیری وجود ندارد...
بعدها دیدم که به درهم ریختن متن و جملات و نوشتهها علاقۀ زیادی دارم و همین میتواند جایی باشد برای یادگیری بیشتر.
ریزبینی و دقتم هم که گاهی برایم دردسر میساخت میتوانست سبب خیر شود و شد...