چند روز پیش در نشست گفتگو دربارۀ کتاب «طرز فکر» در مدرسه۱۰ در خصوص تفکر رشد و تفکر ثابت صحبت شد و آن جا بود که دیدم همه از موضوعی واحد به نام استعداد حرف میزنند. راجع به اینکه همیشه افراد از دوران کودکی به بهانه نداشتن استعداد از کارهایی که دوست داشتهاند، باز ماندهاند
حالا ارزش داره؟ روزی چند ساعت کار میکنی؟ مگه چقدر میدن؟ دخل و خرجت جور میشه؟ به جای این کارا بیا و برو کلاس حسابداری جملات بالا را روزی چند بار از افراد مختلف، آنهایی که میدانند نوشتن را انتخاب کردهام، میشنوم. من کارمند نیستم، شاغل نیستم، گاهی توی مجلههای اینترنتی مینویسم. همین. شاید
یک هفته از همایش متمم گذشته و تقریباً تب و تاب آن خوابیده است. امروز بعد از گذشت این روزها و دیدن بازخوردها تصمیم گرفتم چند خطی برای شاهین بنویسم که عاشق کلمههاست. کلمهها و عددها. علاقۀ او به واژهها آدم را سر ذوق میآورد. گاهی وقتی حرف میزند میبینم از دهانش و گوشهایش
عجله نداشتم و ترافیک کلافهام نکرده بود. از ایستگاه مترو حقانی به سمت میدان ونک میرفتیم و در همین مسیر کوتاه ترافیک عجیب و غریبی را تجربه کردم. راننده ناراحت بود و با لهجه خیلی شیرین کردی غر میزد. کتاب “شیب” ست گادین و “هشت داستان” ابراهیم گلستان توی کیفم بود. برای اینکه به