چگونه منحصربهفرد شویم؟
شاید با خودتان بگویید طبیعی است که ما هرکدام منحصربهفرد هستیم و این موضوع نیازی به تلاش ندارد.
بله همۀ ما از بدو تولد منحصربهفرد و خاص بودهایم. زندگیهای متفاوتی داریم و هر کاری را که با توجه به ارزشها، اصول، باورها و مهارتهایمان انجام دهیم قطعاً خاص خودمان است.
یعنی ما بدون اینکه کاری انجام بدهیم خودبهخود منحصربهفردیم.
اما من فکر میکنم جدا از همۀ اینها ما میتوانیم در حوزۀ کاری خودمان، مهارتهایی که داریم و چیزی که ارائه میکنیم منحصربهفرد باشیم. صدای خاص خودمان را بسازیم و کارمان امضای ما باشد.
با مدتها خواندن منزوی حالا هر جا اثری بدون نام از او ببینم میتوانم تشخیص دهم. یا وقتی تکهای از یک کتاب را اینور و آنور بخوانم میتوانم بگویم هدایت است یا گلستان.
صدای آنها توی نوشتههایشان بلند است. حالا من هر کاری کنم مثل سعدی شعر بگویم یا مثل چوبک قلم بزنم دیگر صدا صدای من نیست. خودم نیستم.
اتفاقی که در کارهای ترجمهای میافتد. میتوانیم اقتباس کنیم، ایده بگیریم، داستان بسازیم، تطبیق دهیم با زندگی خودمان و دیگران و متن خارجی را برگردانیم اما ترجمۀ صرف، اگر کاری و علمی نباشد یعنی برای یک وبلاگ شخصی هیچ فردیتی ندارد و ما را از خودمان دور میکند.
گاهی بعضی وبلاگها را از اول تا آخر میخوانم طی چند سالی که نویسنده کلمهها را قطار کرده پشت سر هم. هر چه پیش میروم میبینم کمکم و بهمرور لحن و صدای او شکل گرفته و میتوان از نوع نوشتههایش او را شناخت.
این اتفاق با برنامهریزی و دودوتاچهارتا نمیافتد. باید این مسیر طی شود تا به صدای خاص خودمان برسیم.
هر چه زمان بیشتری برای برنامهریزی صرف کنیم از هدف و عمل دورتر میشویم.
در این راه تغییر فضا، روحیات، سیر مطالعاتی، تجربیات زندگی و هزار عامل درونی و بیرونی تأثیرگذار است.
اینطوری میتوانیم بفهمیم به چه موضوعی علاقه داریم و نوشتن از چه چیزهایی ما را خوشحال میکند.
موضوعات موردعلاقهمان در یک دستهبندی منظم قرار میگیرند و دیگر درگیر آشفته نویسی نمیشویم.
شاید بهتر باشد بهجای صرف انرژی برای اینکه شبیه دیگران شویم تمرکزمان روی توسعۀ صدای خاص خودمان باشد.
نوشتههای ما صدای جادویی ماست. زبان و کلمات ضعیف، کلیشهها و تکرار قدرت آن را از بین میبرد.