چرا خاطرهنویسی مهم است؟
«تجربه به من آموخته که حتی با ارزشترین خاطرات با گذشت زمان محو میشوند.»
-نیکلاس اسپارکس
من آدم خاطرهبازی هستم. مدام آنها را مرور میکنم، البته هر کدام را که دوست دارم و حس خوبی به من میدهد یا اینکه تلنگری است برای تصمیمگیریهای بعدی.
از دوران کودکی هر چه برایم اتفاق میافتاد را مینوشتم و یک انبار دفترچههای کوچک و بزرگ، از تلخیها و شیرینیهای زندگی دارم. بعضی از آنها را در دورههای مختلف تکرار کردهام و از زاویۀ دیگری نوشتم.
برای سامان دادن به پست قبل که مربوط به سالهای نزدیک هم نیست، این نوشتن یا گفتن مداوم خاطرهها کمک زیادی کرد. جالب اینجاست که وقتی آن را نوشتم و قصه را در ذهنم مرور کردم متوجه تفاوت آن با شرحهای قبلی شدم.
شاید فکر کنید که نوشتن هر واقعهای باعث میشود که آن را به یاد داشته باشیم اما گاهی برای فراموش کردن هم باید نوشت.
دردناکترین خاطرهها میخواهند سالها همراه ما باشند در حالی که برای یادآوری یک اتفاق خوب باید لحظهای یا حتی بیشتر، فکر کنیم.
-اگر روزانه هر چه پیش میآید را بنویسیم شاید قابل تشخیص نباشد، اما حین به گردش در آوردن کلمات روی صفحه به ارزیابی آنچه رخ داده میپردازیم. این کار به ما کمک میکند که چیزی که ما را ناراحت کرده را همان جا میان دفتر بگذاریم و برویم، اما خوشحالیها را صفحه به صفحه ادامه دهیم.
-وقتی حال خوشی در لحظه به ما دست میدهد اگر همان موقع ثبت نشود زیبایی آن به مرور زمان از بین خواهد رفت و بعد از آن هم ممکن است برای همیشه از ذهنمان پاک شود یا نهایتاً یک تصویر مبهم باقی بماند در حالیکه میتوان هر بار که دلمان آن حسوحال را خواست برگردیم به سمت کاغذها و از دلشان شادیها را بیرون بکشیم.
-هر چه بیشتر بنویسیم خودمان را بیشتر میشناسیم و به درکی باورنکردنی از کارها، رفتار، آرزوها و علاقهمندیهای خود میرسیم. با مرور گذشته دیدگاه ما نسبت به آنچه در حال داریم و یا میخواهیم در آینده انجام دهیم بهتر میشود. علاوه بر این یک مهارت دوستداشتنی است، وقتی بتوانیم واضح و شفاف داستان زندگی خودمان را بنویسیم راحتتر افکارمان را ساماندهی کرده و با دیگران ارتباط برقرار میکنیم.
-در کنار همۀ اینها یادداشت روزانه و خاطرهنویسی علاوه بر اینکه خوشیها و ناخوشیها را هر قدر و هر طور که باشند ثبت میکند، نوعی تمرین و ممارست در نویسندگی است. اگر این کار را به طور مداوم انجام بدهیم، از کسی که هرگز نمینویسد تبدیل میشویم به کسی که همیشه مینویسد.
نیازی نیست همه چیز را به موبهمو روایت کنید. هر چه را که خوشایندتان است روی کاغذ بیاورید.
اگر هر روز ۵ دقیقه زمان بگذارید برای نوشتن یک اتفاق خوب، ۳۶۵ خاطرۀ خوب در سال و ۳۶۵۰ تا برای ۱۰ سال و ۱۸۲۵۰ تا برای ۵۰ سال آینده خواهید داشت!
چقدر عالی. پست قبلیتان را که خواندم یکی از خاطرات دوران کودکی به خاطرم آمد. شاید تنها ارتباطشان همین «کودکی» باشد. نوشتمش و حس خوبی داشت..
به به چقدر خوب. نوشتن خاطرات در هر حالتی که باشند حس خوبی ایجاد میکنند.
خاطره نویسی همیشه همیشه برای من جذاب بوده. از وقتی اولین دفتر خاطراتم را هدیه گرفتم و نه سالم بود شروع به نوشتن خاطراتم کردم و سالهای سال انرا ادامه دادم. اگرچه در مقطعی از زندگی ام همه چیز از جمله همین خاطره نویسی ام برای چند سال متوقف شد، اما حالا خوشحالم که دوباره به دنیای نوشتن برگشتم. این بار اما هدفمند و با یک جریان نظم یافته. عالی بود
چه عالی مائده جان
خوشحالم که در این مسیر جدید با تو آشنا شدم. امیدوارم نوشتنت همیشگی و بیوقفه باشه.