مانعی به نام حرف مردم
همۀ ما حق داریم کاری را انجام دهیم که دوست داریم و از آن لذت میبریم. این کار بدون توجه به سنتها و عقاید نادرست ضروری است. تلاش برای خوشبختی و سعادت، هیچ نیازی به قضاوت و انتقاد دیگران یا تحمیل اراده و نظر ما به آنها ندارد.
اما افسوس که در این راه چیزی که میبینیم و یکی از بزرگترین موانع زندگی است مهم قلمداد کردن نظر دیگران است. ما اغلب نظرات دیگران را مبنی بر درست یا غلط بودن کاری که انجام میدهیم می شنویم اما نمیدانیم در مقابل باید چه کاری انجام دهیم.
در بسیاری از مواقع افراد فکر میکنند یا سعی میکنند که ما را از رؤیاهایمان دور کرده و تضعیفمان کنند. آنها تصور میکنند که از ما در برابر ناامیدی و ضعف و دیگر مشکلات محافظت کردهاند. هر چند نمیخواهند آزاردهنده باشند اما ترس خودشان را روی ما طراحی میکنند.
زمانهایی وجود دارد که افراد فکر میکنند تنها یک راه برای زندگی کردن وجود دارد و راهی که ما در پیش گرفتهایم اشتباه است. و در نهایت آدمهایی نیز وجود دارند که قصد دارند کمی بیشتر مخرب باشند و آرزوهای ما را به خاطر نارضایتی خودشان از بین ببرند.
در هر صورت مهم نیست که آنها از بیان انتقادات و قضاوتهایشان چه انگیزهای دارند. همۀ ما میدانیم که نتیجۀ نهایی، ترس و تردید و از دست دادن زمان است.
بهترین راه این است که با خودمان صادق باشیم و زمانی که همه تلاش میکنند ما را از رفتن باز دارند یا راهمان را مسدود کنند خودمان را نبازیم.
زندگی همواره در حال تغییر است و گاهی اوقات در کارزاری سخت میتواند ما را خلع سلاح کند.
همۀ ما به اتفاقات زندگی واکنش نشان میدهیم و تحت تأثیر قرار میگیریم. مردم چیزهایی میگویند که ما را خسته میکنند اما از دل همینها میتوان به نکات مثبتی رسید.
هنگامی که بدانیم مالک زندگی خودمان هستیم، میتوانیم به خودمان پایبند باشیم و آنچه میخواهیم درون و بیرونمان ایجاد شود و اتفاق بیفتد را در قالب انتخابها و عادتها و رفتارها فراهم کنیم.
بعیدمیدونم چیزی مفیدتروآرامش بخش ترازین باشه.اینکه قضاوتها وعکس العمل این غول بزرگ(مردم) رونسبت به کارهات ببینی وبشنوی وحتی دراندک زمانهایی که ارزش داشت تحلیلش کنی،اما به اون وابسته نشی وازش تاثیرنپذیری.
توی جامعه ی جمع گرای ماوعلی الخصوص دراین عصردیجیتال که حریم شخصی افرادداره روزبه روزتنگ تروجزییاتش عریان ترمیشه، انسانها بیشتری میتونن ازامورهمدیگه مطلع بشن وراحت ترمیتونن اظهارنظرکنن( حتی نسبت به شخصی ترین امور) ونکته اینجاست که متاسفانه چون میتونن، فکرمیکنن که ” حق ” هم دارن که این کاروانجام بدن!
”
در هر صورت مهم نیست که آنها از بیان انتقادات و قضاوتهایشان چه انگیزهای دارند. همۀ ما میدانیم که نتیجۀ نهایی، ترس و تردید و از دست دادن زمان است. ”
به نظرمن این ترس وتردید،علاوه براینکه میوه ی این جریانه درعین حال خودش تواماریشه ی اعتنای مابه قضاوتها وحرف مردمم هست. اگه باخودمون روراست باشیم،می بینیم معمولازمانی حرف هاروی مااثرگذاشته وماروازانجام کاری منع کرده ویابدتراینکه،دردرونمون حس حقارتی برانگیخته کرده که مابه کارمون وبه درستی تصمیممون کاملایقین نداشتیم وازانجامش می ترسیدیم.
چقدر قسمت مربوط به ترس و تردید رو خوب نوشتید و چه نگاه زیبایی
ممنون